#یک_تجربه_آموزنده👈لطفا این مطلب را برای آتشنشانان دیگر هم بفرستید...
@firefightersafety در یک شب زمستانی، در اوایل کارم،
#زنگ_حریق به صدا درآمد که حاکی از وقوع
#آتشسوزی در یک ساختمان
#مسکونی بود. به محض رسیدن به
#صحنه_حریق، با زنی در حیاط جلویی روبهرو شدیم که فریاد میزد فرزندانش در طبقه بالا گیر افتادهاند. او گفت وقتی منتظر پخته شدن غذا روی اجاق گاز بوده است، خوابش برد و زمانی بیدار شد که آتشسوزی شروع شده بود. او گفت پلکان درست در خارج از آشپزخانه قرار دارد.
#فرمانده به ما گفت که وارد ساختمان شویم و با روش
#مهپاش آتش را خاموش کنیم، چون وی معتقد بود که آتش به قدر کافی گسترش یافته و یک
#حمله_ضربتی_سریع میتواند آنهایی را که در طبقه بالا به دام افتادهاند، نجات دهد.
هنگامیکه که از در جلویی وارد شدیم، میتوانستیم
حریق سنگینی را در آشپزخانه ببینیم که تقریبا در 6 متری روبروی ما بود. همه چیز قابل رویت بود و ما میتوانستیم تقریبا تا ۱.۵ متری بالای کف را ببینیم. اما ناگهان شرایط شروع به تغییر کرد. دود سریعاً متراکم شد و حرارت دیگر شدید و غیرقابل تحمل شده بود و ما میتوانستیم شعلههای آتش را که از سوی آشپزخانه به سوی ما میآمد ببینیم. آنچه از آن غافل بودیم، آتشسوزی اتاق نشیمن درست در پشت سر ما و در سمت چپ تیم آتشنشانی بود. من
#سرلوله_آب را باز کردم و شروع به خاموش کردن آتشی نمودم که در پیش رویمان قرار داشت. ظرف چند ثانیه، ما در معرض جریان شدید گاز بسیار گرم از پشت سر و سپس از جلو قرار گرفتیم. آتشنشانانی که در بیرون بودند بعداً گفتند که نور نارنجی کم رنگی همراه با شعلههای غلتان آتش را که از در جلویی بیرون میزد و ما را که در میان آن گرفتار آمده بودیم مشاهده میکردند. ما به آب زدن به
حریق ادامه دادیم اما ظاهرا این کار شرایط را بدتر میکرد.
در هنگام عقبنشینی به سمت درب خروجی، توانستیم آتشی را که از اتاق نشیمن به سوی ما میآمد ببینیم. به سمت آن رفتیم و شروع به خاموش کردن آتش کردیم و سپس عقبنشینی کردیم. به محض بازگشت به خیابان، تیم خود و وسایلمان را به سرعت
#کنترل کردیم. ما کاملا مجهز به جدیدترین لباس حفاظت فردی، دستگاه تنفسی، دستکش و کلاه مخصوص بودیم. ظاهراً به جز من، حال همه خوب بود. روکش کلاه ایمنی من
#ذوب شده بود، پوششهای روی گوشهایم سوخته بود و کلاه ایمنیام به گوشهایم چسبیده بود! من دچار سوختگی درجه 2 و 3 در هر دو گوش و سوختگی درجه 1 در اطراف صورتم شده بودم!
با مرور این حادثه، من هنوز گزینهها و انتخابهایی که آن شب اجرا کردیم و آنچه که میتوانستیم به صورتی دیگر انجام دهیم را مورد ملاحظه قرار میدهم. تمامی علائم برای حادثهای قریبالوقوع نظیر
#افزایش_حرارت،
#تراکم_دود و
#رشد_آتش موجود بود. اما توجه ما به پلکان خارج از آشپزخانه و بچههایی معطوف شده بود که بعداً فهمیدیم
#در_خانه_نبودند. ما بدون توجه به
#ایمنی خود، اجازه دادیم که احساسات ناشی از این حادثه فعالیت ما را کنترل کند. زیرا بر این باور بودیم که در صورت
#جسارت_ورزیدن میتوانیم آتش را خاموش کنیم. اما جسارت هرگز جایگزین مناسبی برای برنامهریزی در اجرای ماموریت نیست...
#مراقب_ایمنی_خودتان_باشید @firefightersafety