#داستان_گویا 🎧🎼🎤با چشمهای بسته کتاب بخوانیم!
"نوحهٔ دارکوب" دوست هنرمندم جناب
#نسیم_معروف لطف نموده این داستانم را خوانده اند. لذت شنیدن این داستان را از دست ندهید!
....پیرمرد بیمار که روی کَت می خوابید، آخرین رَمَقش را جمع کرده، سرش را از بالشت اندکی برداشت. درخت زردآلورا تماشا داشت که تمام شاخ و برگ هایش می لرزید. پایهای کم جانش را به هم می زد. زبانش چند سالی است لکنت پیدا کرده بود و صدای آه و اُهش را پسر گویا نمی شنید و با تمام توان دسته ی اره را محکم داشته، آن را می کشید. ارّه می رفت و می آمد و دندانه هایش گویی از جگر پیرمرد گذشته، آن را نصف می کردند...
📚 #نوحه_ی_دارکوب✍ #فردوس_اعظم📇 #تهران، #نشر_آرون ۱۳۹۷
📝 #داستان_کوتاه #لهجه: #تاجیکی @firdavsiazam