𖤛 #video #Taekook 𖤛
صدای دستگاهِ کنار تخت ماهها بود که شده بود
لالایی هر شبش.. صدایی که نشان از حضور معشوقش بود.. هنوز هم این امید رو میداد که قلب پسر باز هم میتپه؛ اگرچه ماهها بود که چشمهاش رو باز نکرده.
مرور خاطرات تبدیل به روتین ثابت این چند ماه شده بود..
_ نه.. تهیونگ لطفا.. من بدون تو میمیرم.
_پس بمیر.. پس فقط بمیرر کوکک.. دیگه جلوی چشمهام نباشش..
_تهیونگ لطفا...
_فقط بمیرر!
آهی کشید و به چشمهای همیشه بستهاش نگاه کرد.
_چرا به حرفم گوش دادی؟
صداش از بغض لرزید اما اهمیتی نداد؛ دستش رو گرفت و بوسید.
_چرا به حرف منه لعنتی گوش دادی و پریدی جلوی اون ماشین کوک.. چرا؟؟
اشکهاش مثل هر روز دیگهای لغزید..
_حتی به این تخت هم حسودی میکنم کوک.. چند ماهه که تورو داره ولی من نه.. واقعا تصمیم گرفتی که بری؟
دم عمیقی گرفت تا بهتر حرف بزنه.
_لط.. لطفا برگرد.. چشمهاتو باز کن جونگکوکم.. ببین.. حالا من التماس میکنم.. بهم گوش بده..
@Fiction1taekook1forever