شاید رویارویی با احساسات رهاشده هم یک جور تجربهی تنهایی باشد؛ تنهایی مایی که در حباب کوچک زمان، لحظهای زیر نور ستارگان میایستیم و یادمان میآید که ما فقط فاصله را میبینیم. تو خیره به درخششی شدهای که سالیان سال پیش از به دنیا آمدنت، برای همیشه خاموش شده. پرتویی که در چشمانت برق میزند، تکهای رهاشده در فاصله است. تو فاصله را میبینی، نه ستاره را.
-فربد مهاجر