تو غم این دل تنگ
وُ نمیدونی
قصهی این خسته رنگ
وُ نمیخونی
تو پُر از رهاییِ فکرای آبی...
تو گرفتاری سنگ
وُ نمیدونی
نمی دونی... چه غمِ تلخیه موندن
موندن
و به روی خود درا رو بستن
رفتن از یاد همه مثلِ یه قصه...
تو فراموشی به مرگ خود نشستن!
غم رو قلب خستهی من خَزه بسته
طاقتم مثل دلم دَرهَم شکسته..
دوست دارم جاری بشم مثلِ تو اما
نمیتونم... خستهام خستهی خسته
کاش من
و یه جوری از من میگرفتی
کاش من
و به دست موجا میسپُردی
من تو دلسردگیام دارم میپوسم
کاشکی این خسته رو با خودت میبُردی
#گرگ_و_بره#قصه#سیاوش_قمیشی💔 @afavoice