#سیرت_همسران_پیامبر ﷺ
#قسمت_چهارمخديجه دختر خويلد رضي الله عنها
🌸🍃پيامبر صلي الله عليه وسلم بعد از شنيدن پيام خديجه نزد عمويش ابوطالب برگشت و آنچه از
#خديجه شنيده بود برايش تعريف نمود، ابوطالب گفت: برادرزاده ام! اين روزي را خداوند به تو حواله نموده است.
#كاروان خديجه آماده شد وپيامبر صلي الله عليه وسلم وميسره غلام خديجه به سوي شام حركت كردند، عموهاي پيامبر صلي الله عليه وسلم حمزه وابوطالب كاروانهاي ديگر را سفارش كردند كه مواظب برادرزاده شان باشند، كاروان به راه خود ادامه داد تا اينكه به منطقه شام به شهر
#بصري رسيد، محمد وميسره در بازار
بصري نزديك عبادتگاه راهبي بنام ((نسطورا)) زير درختي اقامت گزيدند، راهب كه ميسره را از قبل مي شناخت نزد ميسره آمد و گفت: مردي كه درسايه آن درخت نشسته چه كسي هست؟ ميسره گفت:
او
#قريشي واز اهل حرم است، راهب به او گفت: آن مردي كه زير درخت نشسته پيامبر است، سپس از ميسره پرسيد: آيا چشمهايش كمي قرمز هستند؟ ميسره گفت: بله، راهب گفت: او آخرين پيامبر است.
ميسره علاوه بر امانتداري،
#حسن رفاقت وفايده زياد در تجارت چيزهاي ديگري نيز در اين سفر مشاهده نمود، او مي ديد كه هنگام ظهر كه هوا به شدت گرم مي شد دو فرشته پيامبر را كه سوار بر شتر بود سايه مي كردند تا ازگرماي آفتاب در امان بماند
ميسره وپيامبر صلي الله عليه وسلم از شام به سوي
#مكه بازگشتند قلب ميسره از محبت پيامبر صلي الله عليه وسلم مالامال بود. ميسره به اندازه اي پيامبر صلي الله عليه وسلم را دوست مي داشت كه گويا برده پيامبر است. چون آنها به
#مكه رسيدند ديدند كه خديجه در هنگام ظهر بيرون از خانه همراه چند زن كه نفيسه دختر منبه هم در ميان آنها به چشم مي خورد منتظر پيامبر صلي الله عليه وسلم وميسره بودند، پيامبر صلي الله عليه وسلم نزد خديجه آمد واو را از فايده وسودي كه در اين تجارت عايد شده بود خبر كرد، خديجه خوشحال شد ومزد پيامبر صلي الله عليه وسلم را دو چندان پرداخت نمود. نفيسه دختر منبه مي گويد كه خديجه بعداز بازگشت پيامبر صلي الله عليه وسلم مرا نزد اول فرستاد تا از او خبرگيري نمايم، ومن نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم رفتم، و به او گفتم كه محمد چرا ازدواج نميكني؟ او گفت: چيزي در دست ندارم كه ازدواج نمايم.
نفيسه به او گفت: اگر زني كه در ثروت وزيبايي وشرافت مشهور وهم طراز تو باشد وخودش بخواهد با تو ازدواج كند آيا مي پذيري؟
پيامبر صلي الله عليه وسلم گفت: او چه كسي است؟ نفيسه گفت:
#خديجه، پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: خوب، من چگونه مي توانم اين كار را بكنم؟
نفيسه گفت: خودم اين كار را انجام ميدهم
نفيسه دختر منبه نزد خديجه آمد واو را خبر كرد،
#خديجه كسي را نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم فرستاد تا در موعد مقرر حضور بهم رساند. ونيز خديجه كسي را نزد عمويش عمروبن اسد فرستاد تا بيايد واو را به
#عقد محمد در بياورد وبرادر خديجه عروه بن خويلد در كنارش بود.
روز ازدواج تعيين گرديد و در همان روز محمد وعموهايش و تعدادي از بني هاشم و
#عموي خديجه وبرادرش وتعدادي از خويشاوندان او، در خانه خديجه جمع شدند. وابوطالب عموي پيامبر صلي الله عليه وسلم سخن را آغاز نمود وگفت: سپاس خداوندي را كه ما را پرده دار و پاسبان و
#خادم خانه اش (كعبه) گردانيده است. برادرزاده ام از هر فردي كه با او مقايسه شود شريف تر و عاقل تر وبهتر است، گرچه ثروت ومالش اندك است....
اما بايد دانست كه مال سايه اي است كه از بين مي رود وچيزي است كه همواره درمعرض دگرگوني ونابودي قرار دارد. سپس ابوطالب گفت: محمد علاقه مند است با
#خديجه ازدواج كند وخديجه نيز علاقه دارد با او ازدواج كند، سپس مقدار مهريه را اعلام كرد.
در اين هنگام عموي خديجه عمروبن اسد بلند شد وخوبي محمد را بيان نمود واعلام كرد كه خديجه را با 20 شتر به عقد
#محمد در مي آورم، سپس شترهايي در خانه خديجه سربريدند وبه مردم غذا داده شد و از آنها پذيرايي به عمل آمد، وبعد بانوي بزرگ قريش با امين قريش زندگي زناشويي را آغاز نمودند.
محمد صلى الله عليه وسلم كه كودكي خود را با يتيمي سپري كرده بود وخواهر وبرادري نيز نداشت محبت خديجه همسر مهربان او همه اين كمبودها را در زندگي وي رفع كرد،
خديجه
#غلامش زيد بن حارثه را به پيامبر صلي الله عليه وسلم هديه كرد وپيامبر صلي الله عليه وسلم او را آزاد نمود و به فرزندي خود قبول كرد، بعد از مدتي اولين فرزند پيامبر صلي الله عليه وسلم،
#زينب به دنيا آمد، بعد از او
#قاسم و
#ام_كلثوم ورقيه به ترتيب پا به دنيا گذاشتند و آخرين فرزند خديجه
#فاطمه_زهرا (رضي الله عنها) بود واين چنين خديجه مادر چهار فرزند پيامبر صلي الله عليه وسلم مي باشد...
#ادامهداردانشاءالله💚بنیان خانواده و تربیت اسلامی
@fashionpanahi45