👑ܭߊ‌ܝ̇ߺߊ‌ܠܙ ܥܼܝ̇ߺܢ̣ܚ݅ܓ ܦ̇ܝ‌ܝ̇‌ܝ̇ߺܥ‌‌ߊ‌ܔ ߊ‌یܝ‌ߊ‌ܔ♟

#دادنامه
Channel
Logo of the Telegram channel 👑ܭߊ‌ܝ̇ߺߊ‌ܠܙ ܥܼܝ̇ߺܢ̣ܚ݅ܓ ܦ̇ܝ‌ܝ̇‌ܝ̇ߺܥ‌‌ߊ‌ܔ ߊ‌یܝ‌ߊ‌ܔ♟
@farzandan_iran_rpPromote
1.33K
subscribers
1.4K
photos
990
videos
38
links
#ܢ̣ܝ̇ߺߊ‌ܩܢ_ߊ‌یܝ‌ߊ‌ܔ #ܦ̇ܝ‌ܝ̇‌ܝ̇ߺܥ‌‌ߊ‌ܔ_ߊ‌یܝ‌ߊ‌ܝ̇ߺیܩܢ #ܢܚܝ‌ܢ̣ߊ‌ܝ̇‌ߊ‌ܔ_ܢܚ݅ߊ‌ܣیܩܢ #ߊ‌یܝ‌ߊ‌ܔ_ܩܫܢ̣ܥ‌‌ܩߊ‌ܢܚࡅ߳♟ https://t.center/farzandane_iran_rp
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#خدانور_لجعی

یل سیستان که خدانور بود
صدای بلوچ پر از شور بود

نترسید از این شب و دشنه‌اش
که سیراب جان شد لب تشنه‌اش

به آزادگی پا در آتش گذاشت
که پا جای پای سیاوش گذاشت

خردمند پیری به جسمی جوان
دلیری تنومند و روشن‌ روان

نه با نان مطیع و نه دلخوش به آب
که سازد به افسون افراسیاب

سرش غرق شور و تنش رقص بود
خدای رهایی که بی‌نقص بود

نماد جهانی پر از سادگی
نبودش امیدی جز آزادگی

بر این سرو سرخوش ببستند آب
برآمد ولی چون بلند آفتاب

شکستند با سنگ آئینه‌اش
هزار آینه سر زد از سینه‌اش

که در دیده‌ی خلق تکثیر شد
جهان غرق این عشق و تصویر شد

رده برکشیدند ایرانیان
ببستند خونخواهی‌اش را میان

به کین وی امروز تا رستخیز
نبینی جز از کین و شمشیر تیز

که ویران کند کاخ ضحاک را
پشیمان کند خصم ناپاک را

#فریبا_صفری_نژاد
خوانش : #فریدون_فرح‌اندوز

بیاد #خدانور آب بنوشید، گوارای وجودتان🥀

#دادنامه
#جنبش_فرزندان_ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مردم_ایران

چو ضحاک شد مُلک را شهریار
برفت تاب و آبادی از این دیار

بپرداخت کاخی سراسر دروغ
چراغانی از ظلمتی بی فروغ۹

ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن

هر آن کو سری داشت سبز و جوان
که رویید از تخمه‌ای پهلوان

بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی

عطشناک بر خون ،گرسنه به سر
که سیری نبودش ز زور و به زر

فریب و ریا بود آیین او
بدی رسم او بود و کین ، دین او

نَبُد بهره‌اش هیچ غیر از زیان
به خاکی سراسر غرور و کیان

ولیکن چو بشکست این جام صبر
برآورد خورشید از پشت ابر

چو مردم به نیکی  به هم ساختند
چُنان نور ، بر تیرگی تاختند

قیامی که آغاز این رزم شد
به عزمی که با همدلی جزم شد

همه همدل و جمله هم داستان
به نابودی وی در این داستان

نه دیگر  ز هم دور و سر در گمند
در این قصه، #کاوه ، #خود_مردمند

درفش فروزنده‌ی #کاویان
کنون است در دست #ایرانیان

زِ هر قوم و هر دین و هر ریشه‌ایی
به هر رنگ و هر فکر و اندیشه‌ایی


هدف شوق آزادی خاک شد
که آغاز پایان ضحاک شد


#فریبا_صفری_نژاد
خوانش #فریدون_فرح‌اندوز

#دادنامه
#جنبش_فرزندان_ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#گوهر_عشقی

درین داستان رستم ما زن است
که تیری به چشمان اهریمن است

زعشق و امید و جگرآوری
تو‌ گفتی پدید آمده گوهری

تنی بی هماورد و روحی لطیف
در آوردگاه ادب بی حریف

چو ققنوس از داغ خود زاده شد
به خونخواهی پور آزاده شد

بکشتند فرزند دربند وی
شد ایران به یکباره فرزند وی

زنی که گذشت از دل هفت خان
نشد بغض او در گلو استخوان

چو آواز رستم شب تیره ابر
بدرّد دل و گوش و غران هژبر

نیفتد ز پا او که ما را عصاست
صدایی که زخمی ولیکن رساست

زخون پر زد و مادر خاک شد
امیدی که کابوس ضحاک شد

#فریبا_صفری_نژاد
خوانش #فریدون_فرح‌اندوز

در نبرد با اهریمن مصمم و استوار باشیم

#دادنامه
#جنبش_فرزندان_ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#محمد_حسینی ( کیان )

جوانی که رویای این مرز بود
فراتر ز نام فرامرز بود

نبودش بجز مشت، پشت و پناه
در این شام عاشق کش رو سیاه

به سودای بهمن چو بر دار شد
زمین و زمانی عزادار شد

یلی که نبودش امیدی به سر
ز خویشی در این شام شرّ و  شرر

پدر کو  مگر بیقراری کند
چه شد مادری تا که زاری کند

بر این داغ ، کو سینه‌ی پرپری
که کوبد به دیوار و بر هر دری

تو گفتی جهان جمله اعدام شد
ز   داغ   امیدی که   ناکام   شد

پس از مرگ شد این وطن مادرش
پدر گشت  این  خاک  بر  پیکرش

بشد پور مظلوم  ایران زمین
به خونخواهی‌اش میهنی غرق کین

که بر هم زند خواب ضحاک را
که بر دار بُرد  این  سر پاک  را

#فریبا_صفری_نژاد
خوانش #فریدون_فرح‌اندوز

#دادخواه جانبخشان و سربداران رستاخیز ملی ایران باشیم

#دادنامه
#جنبش_فرزندان_ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#غزل_رنجکش

بدستور ضحاک خصم پلید
ز ماران سپاهی بیامد پدید

روان شد پی جنگ و ننگ و زیان
به سودای سرکوب ایرانیان

به آوردگه چون درآمد سپاه
چو شب سوخت در آتش صبحگاه

هراسید از هر زن و مردشان
زبون زانکه گردد همآوردشان

چو می‌دید این نسل روئین تن‌اند
ز تیر و ز گرز و تبر نشکنند

پی چاره جویی بر آمد ز خشم
کشید آن کمان را به مقصود چشم

روانه همی کرد تیر و خدنگ
به چشمی که شد چشمه‌ی آذرنگ

ازین زخم صدها غزل زاده شد
که سروی تنومند و آزاده شد

چو نامش نشد رنجکش، گنج شد
امیدی بر این حسرت و رنج شد

از آن چشم روئید ، روئین تنی
که شد چیره بر ذات اهریمنی

دلیران این بیشه و این دیار
نیفتند از پا چو اسفندیار

نشد چشمشان آفت و ضعفشان
که واکرد سر همچو آتشفشان

که پایان دهد عمر ضحاک را
بسوزد زبُن ، تخم ناپاک را

#فریبا_صفری_نژاد
خوانش: #فریدون_فرح‌اندوز

نام عزیزانی که در راه آزادی هزینه دادند جاودان باد

#دادنامه
#جنبش_فرزندان_ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کیان_پیرفلک

خداوند زیبای رنگین کمان
کسی نیست جز مهر تابان #کیان

که با قایقش راهی اوج  بود
چو نا آگه از بحر پر موج بود

به طوفان شیطان گرفتار شد
بر ان دیدگان آسمان تار شد

زمان بی امان از غم کودکش
کفن شرمگین از تن کوچکش

زمین شد خجل تا کشد در برش
ز آغوش پر حسرت مادرش

غروب کیان داغ سهراب بود
به چشمان رستم که در خواب بود

صدای کیان است این مویه‌ها
بدین شرح و تکرار واگویه‌ها

به ضحاک بدکاره‌ی بد سرشت
که هُشدار! ازنجام این سرنوشت

کنون گر تو در آب ماهی شوی
وگر چون شب اندر سیاهی شوی

چو سوزن شوی گر به انبار کاه
نیابی امیدی به فرجام راه

بخواهد هم از تو وطن کین من
چو بیند که خاک است بالین من

از این دیو خویان و گردنکشان
نبینی در آن شام آخر  نشان

نبینی بجز نسل بی‌باک را
که پایان دهد اصل ضحاک را

#فریبا_صفری_نژاد
خوانش: #فریدون_فرح‌اندوز

برای سرنگونی رژیم کودک کش با هر چه در توان داریم بکوشیم

#دادنامه

#جنبش_فرزندان_ایران
#دادنامه
معترضان اعدام شده

پس از کشتن دخت ایران زمین
به فرمان آیین کین‌ آفرین

چنان درگرفت آتشی در میان
کز آن سوخت دل‌های ایرانیان

بزد شعله‌ای در شب تیره فام
شد این داغ آغاز راه قیام

که با رمز مهسا جهانگیر شد
به قلب شب تار چون تیر شد

دلیران ایران به پا خاستند
صف اول رزم آراستند

نبُدشان به سر فکر سود و زیان
به آورد گه بسته محکم میان

ز نسلی که فردای این خاک بود
جهان تیره بر چشم ضحاک بود

پی چاره جویی برآمد به کین
که بردارد این نسل را از زمین

درختان بی‌ریشه را دار کرد
زمین و زمان را عزادار کرد

چو ابری سیه روی بُد آن طناب
که افتاد بر گردن آفتاب

فسرد آسمان، خاک خاموش شد
از این غم، که کم کم فراموش شد

چُنین سر، که خورشید را چاوش است
تماشاگه مردم خامُش است

چه شد نسل محسن که کاری کند
ز ماران سرخور شکاری کند

چه شد مِهر این گنبد لاجورد
به راهی که چون وی نبُد رهنورد

به گیتی کسی مرد زین سان ندید
نه از نامداران پیشین شنید

چو نوبت به یاران همراه شد
خجل از طلوعش سحرگاه شد

دو همنام هم، هر دُوان پهلوان
دو همبند، هم رای، روشن‌روان

دو سر، سرخوش از نور افکار خویش
چو مهر و چو مه، بر سر دار خویش

گذشت و همین چرخه تکرار شد
چه سرهای سبزی که بردار شد

چُنان صالح و چون مجید و سعید
همه سربلند و همه رو سپید

نیارست گفت آه میلاد را
که شد کشته، نادیده نوزاد را

بنالد همی باد و خون گرید ابر
  ز داغ محمد قباد هژبر

بخون پُر کند یک به یک جام خویش
نداند چو ضحاک فرجام خویش

سرانجام این قصه ناخوانده است
پسر رفت اما پدر مانده است

به سوگ پسر آنکه در ماتم است
جهان پهلوان زمان رستم است

#فریبا_صفری_نژاد

#جنبش_فرزندان_ایران