سمانه دختر ، یحیی فقیری
#شهید_نان_حلال دختری که دیگر هرگز پدرش را نخواهد دید.
دختر یتیمی که وقتی بزرگتر شود، به او می.گویند: ماموران پدرت را بخاطر اینکه لقمه نانی برای تو بیارد کشتند. و جسد سوخته ان را جمع هم نکردند.
حتی جنازه ات را ندادند تا از پدر بزرگت ایوب، رضایت اجباری نگیرند.
یتیم شدی، چون ماموری که ماشه را کشید، فکر میکرد پدرت حق حیات ندارد. چون بلوچ است. چون به کار سوختفروشی روی آورده است.
نه خبری از نمایندگان مجلس است، نه خبری از بیانیه دهندگان کشته شدن یک مامور، نه خبری از رسانه های داخلی، نه خبری از نخبگان ، نه خبری از روزنامه نگاران.
مرکزگرایان هم با خودشان می گویند: بلوچستان است، اهمیتی ندارد، ببینیم تهران چه خبر است. مبادا خونی از دماغ کسی در تهران بریزدا.
بلوچ باید بیدار شود، و بداند : کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من