ادامه از 👆🏼 «بگذاریم امیر امیر باشد، پدر پدر و انسان انسان»
حق با خردمند چینی است. اما لازم است که گفتهٔ حکیم را از وجه عاملیتِ آن به تأمل بگذاریم تا میزان اهمیت و تأثیر آن را دریابیم. یعنی توجه کنیم به آنچه با تخطی از این اصل یا با رعایت این نکته به جهان میافزاییم. در این معنا، «جهان» از همین لحظه و در همین یکقدمی شروع و پایان مییابد. پس، تأمل کنیم در شکلی که به جهان میدهیم وقتی مثلاً با گفتنِ «امیر» سرباز را مراد میکنیم و یا از «دوستی» میگوییم تا گُردهای را برای بهرهکشی آمادهتر کنیم. همچنان که فیلسوفان و جامعهشناسان متذکر شدهاند، «گفتن» (و، پس، نگفتن) خود یک عمل است. با چنان گفتنی که خردمندِ افسانهای چین ما را از آن بر حذر داشته است، با مخربترین شکل، دست در کار تیره و تار کردن زمانه و امور زمانه، محیط کار یا جامعه هستیم. سادگیِ صراحتْ جامعهٔ خوکرده با تاری جهانِ زبان (جهانی که با زبان آفرینش مییابد) را میترساند؛ بههمش میریزد. آدمِ اُخت به این تیرگی، در خودبینی و خودشیفتگیِ ناشی از عادت به کوری و تاریکی، بههروله، علیه روشنای سادگیِ صراحت یارگیری میکند. زیرا سادگی صراحت مجال پیله تنیدن به گِرد واژهها و معناها برای فرار از پذیرش مسئولیت گفتهها را نمیدهد. زیرا وامیداردش به پاسخ روشن و فصیح، که برایش ترسناک است. سادگیِ صراحت افشای کاهلی و بیمسئولیتی اوست در قبال جهانی که با هر کلمه چراغی را در آن خاموش ساخته است. پس، هرچند همیشه از «عبارت بهتر»، «نکتهٔ درستتر» و از بازگفتن و دستوپا کردنِ تعبیر جدید برای واژهها حرف میزند، اما تنها کاری که میکند کشتنِ شمع واژههاست و ستردن محیط از اعتماد و امید. بگذاریم امیر امیر باشد، پدر پدر و انسان انسان.
فرشاد توکلی
▪️