یک ماجرای انگیزشی؛ یا ضد انگیزشی (بسته به این که از کدام طرف نگاه کنید)
من با ضربزور دیگران، و با حماقت خودم مهندسی نرمافزار خواندم. از همان روز اول هم ناراحت و معذب بودم ولی شد مثل پروژه کنکورد (نماد پروژههایی که زود مشخص میشود شکست خواهند خورد ولی به امید واهی و هزینههای بیشتر و بیشتر ادامه مییابند). دوره چهارساله، پنج و نیم سال طول کشید و بقدری از تمام شدنش خوشحال بودم که همزمان با ترم آخر رفتم به صورت آزاد کتابها و دورههای لیسانس فلسفه و الهیات را خواندم و گذراندم و یکراست فوق لیسانس آن رشته قبول شدم. این تغییر رشته بهقدری غریب بود که همان چند نفری از ورودی ۷۶یها که من را میشناختند (خیر سرم ترم چهارم بودم که آنها آمدند دانشگاه) ترجیح دادند به شکل رسوایی با این قضیه برخورد کنند! یادم هست اسم قبول شدگان فوق لیسانس رشته کامپیوتر را نستعلیق نوشته بودند و زده بودند روی دیوار دفتر گروه، و راضی شده بودند اسم کسی که رشته فلسفه علم قبول شده بود را هم بنویسند ولی دیگر شان دپارتمان را در حد من و فلسفه و الهیات پایین نیاورده بودند ؛) بهترین تبریکهایی هم که گرفتم «خل شدی محمود؟» بود! ابوی بنده را همیشه به بلبل تشبیه میکرد؛ نه برای خوشصدایی (که بیشتر به کلاغ میمانم) یا عاشقپیشگی (که نگم!) بلکه بخاطر «از این شاخ به اون شاخ پریدن». خب شما هم اگر مثل ایشان خبر داشتید که من اصولا دوست داشتم تئاتر بخوانم و به ادبیات علاقه داشتم و نهایتا سر از ارتباطات و ژورنالیسم درآوردم و از همه اینها در طنزپژوهی کارهایی کردم، از روی لطف و ادب به این تشبیه ادبی رضایت میدادید.
اینها را گفتم که بگویم ما یک دوستی داشتیم، و داریم، که از یک زمانی به درجه «یک خلیه مثل محمود» مفتخر شد. این بزرگوار، یعنی مهشید گوهری، رشته مهندسی برق دانشگاه فردوسی درس میخواند که آن زمان واقعا رشته حسرتبرانگیزی بود؛ و البته سخت و جانکاه. وقتی درسش تمام شد اینها، یعنی او و شوهرش که هر دو دوست ما (من و همسرسابق) بودند مشهد ماندند و ما رفتیم تهران. بعد از مدتی که سراغش را گرفتم یک جوری که انگار کار بسیار شنیعی مرتکب شده درگوشی به من گفتند: بین خودمون بمونه رفته داره ادبیات میخونه، اونم از لیسانس! من هم که مجبور بودم یک واکنش مناسبی نشان بدهم لبی گزیدم که: حالا ادبیات باشه، ولی از لیسانس؟!
اینها گذشت و من هر از چندی سراغی از مهشید میگرفتم و همیشه پاسخ این بود که: هنوز داره ادبیات میخونه! — عه آخه چند سال؟
و خب چون دیدار حضوری هم دست نمیداد اطلاعات بیشتری نداشتم.
تا اینکه زد و چند وقتپیش دیدم اوه! مهشید چه کتابها و مقالاتی منتشر کرده و اوه مای گاد (با لهجه مشهدی-بریتیش) با کسانی مثل دکتر محمدجعفر یاحقی مقاله منتشر کرده! بعد فهمیدم مهشید در تمام این سالها درجا نمیزده و تا فوقدکتری ادبیات هم رفته و متخصص دوران ایلخانی شده.
اخیرا که مهشید یک دوره آموزشی گذاشته برای تدریس تاریخ ادبیات فارسی خواستم یک چیزی بنویسم در تبلیغش و فکر کردم لابد نوشتن از اینکه یک نفر چطور مدرک مهندسیاش از بهترین دانشگاه پایتخت را گذاشت روی طاقچه و رفت از نو چیزی که دلش میخواست را آموخت و موفق شد خیلی انگیزشی است. بعد دیدم اینطور هم میشود دید که چطور یک نفر از راه بدر شد، مدرک گرفت ولی مهندس نشد... زاویه نگاه با شما؛ اما توصیه میکنم همیشه آموختن علوم انسانی از کسانی که ذهنشان با دانش (science؛ اوه مای گاد اگین) ورزیده شده را یک فرصت ویژه حساب کنید.
«تداوم هویت ایرانی...»👇🏻
✅https://honarestan.org/courses/51