View in Telegram
رفقایی که من را از نزدیک می‌شناسند می‌دانند علی‌الدوام حوصله‌سررفته‌ام و واقعا نمی‌توانم یکجا بند شوم. نیمی از اخراج‌های من از کلاس در ایام مدرسه، از کلاس چهارم که ساعتدار شدم تا دیپلم، بخاطر نگاه کردن به ساعت بود. از پنج دقیقه بعد از شروع کلاس، هر دو سه دقیقه به ساعت نگاه می‌کردم و این معلم‌ها را عصبانی می‌کرد. در دانشگاه واقعا بند نمی‌شدم... در کار... در هر کاری. فورا حوصله‌ام سر می‌رود. اگر هم مجبور باشم جایی، مثلا در یک سخنرانی، بنشینم سریعا خوابم می‌گیرد. در حد بیهوشی... و تا سخنرانی تمام می‌شود از خواب خبری نیست. اصلا من توی رختخواب هم جز با یکساعت غلت زدن (املاش همینه؟) خوابم نمی‌برد چه برسد به صندلی فلان سالن سخنرانی! همین رفقا خیلی متعجب می‌شوند وقتی می‌بینند که گاهی من چطور محو تاریخ اسلام و به خصوص مسائل مربوط به تفسیر و فقه‌اللغة می‌شوم؛ طوری که انگار یک سریال معمایی نگاه می‌کنم (حالا بماند که سریال معمایی هم حوصله‌ام را سر می‌برد!). این مساله خصوصا وقتی پای مطالعات تطبیقی و کشفیات جدید درباره داستانهای قرآنی یا تاریخ صدر اسلام به میان می‌آید برایم واقعا هیجان‌انگیز و نفس‌گیر می‌شود. یک نمونه‌اش در همین کلاس درس دکتر عباسی است که واقعا یکی از هیجان‌آمیزترین دوره‌های درسی برای من در این حوزه است. فکر کنید سر نخ یک سوره قرآن کجاست و جناب داوود چه کارها کرده در آن بخش محذوف 😉 👇🏻
Telegram Center
Telegram Center
Channel