View in Telegram
سوسلوا می‌نویسه:«وقتی که به یاد می‌آورم در سال پیش چه بودم، نفرتی از داستایفسکی در دلم پا می‌گیرد. او بود که نخست ایمان را در من کشت.» فیودور هم مینویسه:«تو نمی‌توانی مرا بدین سبب که زمانی خود را تسلیم من کرده‌ای ببخشی. و می‌خواهی انتقامت را از من بگیری. این صفت ویژه زنان است.» داستایفسکی از این رابطه‌ی بد درک عمیقی از عشق و نفرت پیدا کرد. این دختر و خصوصیاتش رو در چندین رمان آورد. مثلا تو قمارباز به کررات زنی رو تصویر می‌کنه که یه حالی به معشوقه‌ش میده ولی چون نمی‌تونه اون کارش رو هضم کنه، سعی می‌کنه انتقام بگیره. ترکیب عشق و نفرت که ملغمه‌ی احساس نهایی سوسلوا نسبت به داستایفسکی بود، بدل به عنصری مهم در تجزیه و تحلیلش از روانشناسی انسان شد. کاراکتری که توی قمارباز موجوده که حتی اسمشم پولیناست، برگرفته از شخصیت همین دختره. ادوارد هلت کار میگه لُب شخصیت سوسلوا به اعتقاد داستایفسکی، تکبر و استبداد رای بود. بعدها تو نامه‌ای به خواهر پولینا می‌نویسه که پولینا بی‌نهایت خودپرست بود و خودپرستی و خودخواهیش بس عظیم بود. از دیگران همه چی میخواد ولی خودش کوچکترین تعهدی نسبت به دیگران ندارد. هلت‌کار میگه اگه در نظر سوسلوا عشق به معنای شوری سادیستی برای سلطه و بیرحمی بود، در عوض داستایفسکی عشق رو به چشم شوری برای رنج بردن می‌دید و تحمل این رنج در زیر دست معشوقه برایش شادی‌بخش بود. به اصطلاح مدرن، یک نگرش مازوخیستی داشت. ادوارد هلت کار میگه این لذت بردن از رنج خویش، با لذتی که از رنج معشوقه‌اش می‌برد جبران می‌شد. حتی اگر عامل این رنج نه خود او بلکه دیگری بود. هم داستایفسکی هم قهرمان رمان قمارباز با رنجی که رقبای پیروزمندشان بر معشوقه‌هایشان تحمیل می‌کنن، احساس می‌کنن که انتقامشون گرفته شده. تو رمان می‌نویسه دوشیزه پولینا برده‌ی آن مرد است… زنها اینطور هستند؛ مغرورترینشان ناگاه فرومایه‌ترین برده‌ها از کار در می‌آیند. این سوسلوا بود که به داستایفسکی نشون داد که چطور نفرت و عشق می‌تونن در هم تنیده بشن و همو بود که نشون داد میل به شقاوت و میل به رنج بردن (سادیستی و مازوخیستی) نمودهای علی‌البدل انگیزه جنسی هستن. مختصری از فصل هشتم کتاب «داستایفسکی: جدال شک و ایمان» از ادوارد هلت کار خرید کتاب: https://www.iranketab.ir/c/618e10
Telegram Center
Telegram Center
Channel