🔥حکایت اعدام شیخ فضل الله نوری و ۱۵۰۰ معمم در زمان مشروطه
🔥
*
پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان ما در تدارک نظم دادن به مملکت بودیم که یک روز به من اطلاع دادند که شخصی بنام شیخ فضل الله و تعدادی معمم برای دیدار من آمده اند . آنها را به سالن راه دادم و پس از نیم ساعت (که در این فاصله از آنها با میوه و چای پذیرایی شد) وارد سالن شدم و دیدم یک آخوند مسن و حدودا ۱۰ آخوند جوانتر نشسته اند ، از جای خود تکان نخوردند . به همه سلام کردم وقتی دستم را به سوی شیخ گرفتم، او دستش را برای بوسیدن جلو صورت من گرفت که من نبوسیدم و روی صندلی خود که روبروی آنها بود نشستم .
شیخ بلند شد و با بی ادبی و صدای بلند گفت : تهران را فتح کردید ، ولی باید سهم ما روحانیون را از ملک ایران بدهید .
من با تعجب گفتم : مگر ما برای تقسیم ایران انقلاب کردیم .
در حالیکه در سالن مانند یک فاتح قدم میزد و پشتش به من بود گفت : یا سهم ما را میدهی یا ملت را میشورانیم .
من هم با ملایمت گفتم : قبول شیخ ، لیست آنها که باید سهم بدهم را ارائه دهید تا اقدام کنم .
با خوشحالی از زیر عبا کاغذی بیرون آورد و به من داد . لیست را که نگاه کردم نام ۴۵۳ نفر در آن بود . پسر برادرم سردار مفخم را خواستم ، وقتی ایشان آمدند بلند شدم و لیست را به او دادم و با صدای بلند به او گفتم : همین حالا سرباز بفرست تمام این لیست را به تهران بیاورند و همه را دار بزنید ، اول هم از همین حضراتی که اینجا هستند شروع کن .
سربازها به سالن آمدند و دستهای همه را بستند .
همان شیخ که مانند فاتحان حکم برایم صادر میکرد با گریه و التماس میگفت : غلط کردم, شکر(...) خوردم دیگر در امورات دخالت نمیکنم .
ظرف سه روز همه لیست مفتخورها را دار زدم .
پس از یک هفته نماینده روسیه و انگلیس به دیدن من آمدند و نسبت به این موضوع اعتراض کردند . به آنها هم پاسخی درخور خودشان دادم .
(( جاودان نام ،سردار اسعد بختیاری))
روحش شاد و یادش گرامی!
@farhangebehtar