شوخی بیمزهایست مرگ طنازان
و بیمزهتر از آن
لحظهی انتخاب
میان بودن یا نبودن
میان تاب زندگی
و طناب مرگ
کاش روزنامهها ستونی داشتند
برای تسلیت به وطن
برای اهدای زندگی
به قلبهای در معرض سکون
و ما همچنان ایستادهایم
برای اینکه ایستاده بخندیم
به شوخیهای بیمزهی روزگار
ابراهیم نبوی، طنزنویس شجاع و صاحب سبکی بود که دههی هفتاد و هشتاد طنزنویسی را متحول کرد و تن خیلیها را لرزاند و اشک بسیاری را در آورد. او بارها به خاطر ابراز عقایدش راهی دادگاه و زندان شد و در نهایت راهی غربت. اما دوری از وطن برای قلب پراحساس او علاج نبود و همواره میگفت: من دوست دارم فعالیت رسانهایام در محیطی باشد که زبان مادریام در آن به گوشم شنیده شود. علت اینکه قصد بازگشت دارم این است که میخواهم به کارهای ماندگار و اساسیام از جمله تحقیقات ادبی دربارهٔ تاریخ طنز بپردازم، رمانها و داستانهای کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم. این نعمت بزرگی است که صدای دور و برتان فارسی باشد. مشکل من این است که میخواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنجهایی را که مردم میکشند، بکشم و در همان شادیهایی که از آن بهره میبرند، شریک باشم. مطمئنم در این چند سال بلاهایی بر سر اقتصاد و جامعه ایران آمده اما من و امثال من میتوانیم برای بهتر شدن اوضاع کمک کنیم. من دوست دارم در همان شهر دودآلود، با مردمانی که سریع عصبانی میشوند، با قیمتهای دائماً متغیر زندگی کنم...
@farhadhas🔅دیوار فرهاد حسنزاده