▪️#تروریسم
زمانی که قدرتِ جهانی وضعیت را تا بدین حد به انحصار در می آورد، زمانی که چنین تراکمِ مهیبی از کارکردها در تشکیلاتی تکنوکراتیک وجود داشته باشد و زمانی که هیچ شکلِ جایگزینی از اندیشه اجازه ی ظهور نداشته باشد، آیا راهی جُز تغییرِ وضعیِ تروریستی باقی می ماند؟ این خودِ سیستم بود که شرایطِ عینی را برای این انتقام جوییِ وحشیانه فراهم آورد. سیستم با مصادره ی تمام امکانات به نفعِ خویش دیگری را واداشت تا قوانین را تغییر دهد. این قوانینِ جدید خشونتبارند، چرا که شرایط اینگونه ایجاب می کند. تروریست ها به نظامی که مازادِ قدرتش رقابتی لاینحل را برمی انگیزاند با عملی قاطعانه و غیرقابل مبادله پاسخ می دهند. تروریسم عملی است که تکنیگیِ کاهش ناپذیری را در قلبِ نظامِ مبادله ی عمومی برقرار می کند. تمامِ تکینگی هایی (گونه ها، افراد و فرهنگ ها) که بهایِ استقرارِ گردش جهانیِ برآمده از قدرتی واحد را با جانِ خود داده اند، امروز با این تغییرِ وضعی تروریستی انتقام شان را می گیرند.
این تروری است علیه ترور و دیگر ایدئولوژی در پسِ آن وجود ندارد. امروزه دیگر فاصله ی زیادی با ایدئولوژی و سیاست داریم. هیچ ایدئولوژی و انگیزه ای، حتی انگیزه ای اسلامی، نمی تواند انرژی ای را که به ترور دامن می زند توجیه کند. هدف دیگر حتی دگرگون کردنِ جهان هم نیست بلکه به افراط کشاندن اش با قربانی کردن است (همانگونه که مرتدها در زمانه شان چنین می کردند) حال آنکه سیستم می خواهد این اصل را به زور بپذیراند.
تروریسم مانند ویروس همه جا هست. جریانی جهانی از تروریسم هر سیستمِ سلطه را همچون سایه همراهی می کند و آماده است تا خود را مانندِ عاملی دوطرفه هر جا که شد فعال کند. دیگر نمی توان تمایزی میانِ تروریسم و دنیای اطراف مان قائل شد. تروریسم در بطنِ فرهنگی نهفته که با آن در نبرد است، در شکافی مرئی که استثمارشده و عقب مانده را در برابر جهان غرب می شوراند، در جهانی که پنهانی با ترکِ برآمده از سیستمِ غالب در پیوند است. سیستم می تواند بر هر آنتاگونیسمِ آشکار نهیب بزند، اما در برابرِ نوعِ دیگری از آنتاگونیسم که ویروسی است در دلِ ساختار -تو گویی تشکیلاتِ سلطه پاددستگاه و عواملِ نابودیِ خویش را پنهان می کند- در برابرِ شکلی از بازگشتِ خودکار به قدرتِ خود کاری نمی تواند بکند تروریسم موجِ تکان دهندهی این بازگشتِ خاموش است.
بنابراین آنچه با آن سروکار داریم برخوردِ تمدن ها یا ادیان نیست و ارتباطی هم به اسلام یا آمریکا ندارد، هرچند بسیاری تلاش دارند بر این نزاع متمرکز شوند و از این رهگذر توهمِ مواجههی آشکار را به وجود آورند و راه حلی بر اساسِ زور پیدا کنند. به طور قطع آنتاگونیسمی بنیادین در کار است اما این آنتاگونیسم نه بر شبحِ آمریکا (شبحی که چه بسا کانونِ جهانی سازی باشد اما به هیچ روی یگانه تجسدش نیست) و اسلام (که مظهرِ ترور نیست) بلکه مبارزه ی پیروزمندانهی جهانی سازی با خود تاکید دارد. بدین معنی میتوان از جنگِ جهانی سخن گفت، نه جنگِ جهانیِ سوم بل جنگِ چهارم جهانی که تنها جنگِ حقیقتا جهانی است، چون در اینجا خودِ جهانی سازی در معرضِ خطر قرار دارد. دو جنگِ جهانیِ نخست با تصویرِ کلاسیکِ جنگ مطابقت داشتند. اولی با برتریِ اروپا و دورانِ استعمار به پایان رسید و دومی نقطه ی پایانی بر نازیسم بود و سومی که مسلما به شکلِ جنگِ سرد و بازدارندگی رخ داد نابودیِ کمونیسم را در پی داشت. جنگ ها در پیِ یکدیگر آمدند و ما به سویِ نظمِ نوین جهانی حرکت کردیم. امروزه این نظم که عملا به اوجِ خود رسیده، با نیرویی آنتاگونیستی دست و پنجه نرم میکند که خود را در سراسرِ جهان و در تمام آشوب های فعلی پراکنده است: جنگِ جزءبهجزءِ تمام هستههای سیاسی، تکینگیها، که به شکلی بدنستیزانه طغیان میکنند؛ مواجههی آنچنان غیرقابل تشخیص که ناگزیر گاه باید ایدهی جنگ را به مددِ صحنههای خیره کننده ی سینمایی نجات داد، مانند جنگِ خلیج [فارس] یا جنگ در افغانستان. اما جنگِ جهانی چهارم به گونهای دیگر است. این جنگ همان چیزی است که دست از سرِ نظمِ جهانی و تمام اشکالِ سلطه ی هژمونیک برنمیدارد. اگر اسلام هم بر دنیا فرمان می راند تروریسم علیه خودِ اسلام نیز برمیخاست، چراکه این دنیا خودِ جهان است که در برابرِ جهانیسازی ایستادگی میکند.
#ژان_بودریار
#روح_تروریسم
📚فلسفه سیاسی...
╔═.🍂.══════╗
🆔@falsafesiasi🍂
╚══════.🍂.═