View in Telegram
#داستان_کوتاه پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید : خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد , چه کفش های قشنگی دارید  زن لبخندی زد و گفت: برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟؟ پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم ! تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم…! "انسانتیت سن وسال و زمان و مکان نمی شناسه " 💫💫 @shamila77 https://t.center/+CR7lO0G0A3cxZTFi
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily