به گواهی سایتهای اینترنتی امروز سالگرد درگذشت دانشمند بزرگ ایرانی
#ابوریحان_بیرونی است.
از قضا دیروز که مشغول مطالعه کتاب
#جامعه_شناسی_خودکامگی بودم به این سطرهای جالب و عمیقا دردناک رسیدم که نقل آن را خالی از لطف و عبرت نمیدانم:
تمام چهار مقاله عروضی سمرقندی، که در باره نسل روشنفکر آن زمان نوشته شده است و از طب و نجوم و نویسندگی و شاعری و دبیری سخن می گوید، همه آموزش این نکته است که در مقابل سلطه ترک و عرب و عناصر ایرانی داخلی آنها چگونه «سرفکنده نگون» باشید تا لختی از اموال غارتی نصیب شما شود . نمونه عالی آن، رفتار
#ابوریحان_بیرونی در دستگاه سلطان محمود غزنوی است. داستان حکایت از این دارد که ابوریحان بیرونی عالم و دانشمند، منجم و
کارشناس و متخصص متعهد مسلمان به علت رأیی مخالف طبع سلطان محمود غزنوی که در زمینه تخصصی خود داده بود، زندانی شد. وی غلامی داشت که از زندان بیرون می رفت و مواد مورد احتیاج ابوریحان را تهیه میکرد و به زندان می آورد:
روزی این غلام به سر مرغزار غزنین میگذشت، فالگویی او را بخواند و
گفت: «در طالع توچند سخن گفتنی همی بینم، هدیه ای بده تا ترا بگویم. غلام درمی دو بدو داد. فالگوی گفت: «عزیزی از آن تو در رنجی است از امروز تا سه روز دیگر از آن رنج خلاص یابد و خلعت و تشريف پوشد و باز عزیز و مکرم گردد.» غلامک همی رفت تا به قلعه، و بر سبیل بشارت آن حادثه با خواجه بگفت، بوریحان را خنده آمد و گفت: «ای ابله! ندانی که بچنان جای ها نباید استاد، دو درم به باد دادی.» گویند خواجه بزرگ احمد حسن میمندی درین شش ماه (که بوریحان در زندان بود فرصت همی طلبید تا حديث بوریحان
با سلطان محمود بگوید... (وقتی داستان را برای محمود تازه کرد، محمود)... آن گاه گفت: «خواجه بداند که من این دانسته ام و میگویند این مرد را در عالم نظیر نیست مگر بوعلی سینا، لكن، هردو حکمش برخلاف رأی من بود و پادشاهان چون کودک خرد باشند، سخن بر وفق رأی ایشان باید گفت تا از ایشان بهره مند باشند. آن روز که آن دو حكم بکرد، اگر آن دو حکم او یکی خطا شدی به افتادی او را، فردا بفرما تا او را بیرون کنند و اسب و ساخت و زر و جبه ملکی و دستار قصب دهند و هزار دینار و غلامی و کنیزکی.» پس همان روز که فالگوی گفته بود، بوریحان را بیرون آوردند ... سلطان از او عذر خواست و گفت با بوریحان اگر خواهی که از من برخوردار باشی سخن بر مراد من گوی، نه بر سلطنت علم خویش. بوریحان از آن پس سیرت بگردانید. و این یکی از شرایط خدمت پادشاهان است، در حق و باطل با او باید بودن و بر وفق کار او تقریر باید کردن...
#علی_رضا_قلی#جامعه_شناسی_خودکامگیتحلیل جامعه شناختی داستان «ضحاک ماردوش»