✳️محمد، پیامبر عدالت
....
....
🔶همه چیزش با پیشینیانش فرق می کرد، حتی مبعوث شدنش که با فرمان "خواندن" آغاز شد. اولین کلمه ای که بر قلبش نازل شد، خواندن بود. و چه زیبا مسلکی که نخستین واژه اش این باشد. بخوان به نام پروردگارت که تو را خلق کرد.
🔶تا سه سال دعوتش پنهانی بود. به نرمی و آرامی، سینه به سینه یارانش را پیرامونش جمع کرد. در تاریکی شب، میان کوه ها،دشت ها و پستوی خانه ها.
🔶هر کس به نزدش می آمد، چنان به نرمی و چنان با مهربانی سینه اش را از معرفت لبریز می کرد که ساعتی نگذشته شیفته اش می شدند.
🔶یکی از آنها
#ابوذر بود که برای یافتنش از قوم و قبیله اش جدا شده و به مکه آمد و توسط علی .ع. به محضرش شرفیاب شد. شب بود که با او ملاقات کرد و صبحگاه شهادتین گفت، پیامبر او را گفت: "مبادا که ایمانت را آشکار کنی که بر آزار قریش بر تو بیم دارم."
ابوذر اما آنچنان واله و شیدا شده بود که سکوت نتوانست. آفتاب که زد، میان بازار بر بلندی ایستاد و فریاد کشید «ای مردم! شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد پیامبر و بنده اوست» و بر سرش ریختند و تا حد مرگ شکنجه اش دادند.
🔶آری این بود محمد. نیکو خلق، شیرین سخن، نرم، مهربان. چنان بود که هیچکس از مردمان را بخاطر جهالتش سرزنش نمی کرد، چون پدری به همه عشق می ورزید، چون باغبانی، شاخه های کژ را هرس می کرد، در خاک ایمان می نشاند، آب عقل میداد و نور معرفتش می تاباند تا رشد کند.
🔶 دعوتش که کامل آشکار شد، مشرکین غافلگیر شدند وقتی که دریافتند بسیاری از غلامان و جوانان و حتی اشراف، به او مایل شده اند، اما نمی خواستند با او وارد درگیری شوند، هم از محبوبیتش پروا می کردند و هم از ابوطالب می ترسیدند.
🔶روزی نزدش آمدند و گفتند ای محمد! ما شنیده ایم که تو مردم را به آیین و خدایی تازه میخوانی، در مکه بیش از سیصد خدا پرستیده می شود و هر قوم خدایی دارد، خدای تو نیز یکی از همان خدایان است که دیده نمی شود، بدان که ما با خدا و آیین تو مشکلی نداریم و حاضریم او را نیز ستایش کنیم، به شرطی که تو نیز خدایان ما را ستایش کنی.
این را که شنید رنگش متغیر شد و آن هنگام بود که سوره کافرون بر قلبش نازل شد«قل یا ایها الکافرون، لا اعبد ما تعبدون» بگو به کافران که من هرگز نمی پرستم آنچه را که شما می پرستید.
🔶و از همان نخست بود که دینش را با نه(لا) گفتن و نفی کردن سرمایه داران قریش آغاز کرد، اما مشرکین هنوز هم قصد درگیر شدن با او را نداشتند، پس وارد مذاکره با ابوطالب شدند که از در او، محمد شورشگر را آرام کنند که ناگهان صدای صوت قرآن او را که به مثابه ضربه ای کاری بود، در کوچه و بازار شنیدند:
◼️ «الهکم التکاثر . حتی زورتم المقابر ....» مباهات و فخرفروشی و ثروت اندوزی، شما مشرکان قریش را از پذیرش حق بازداشته. تا جایی که به قبر مردگان تان نیز به دیده تفاخر بر سایرین می نگرید. نه! چنین نیست که می پندارید و به زودی دوزخ را خواهید دید!
و پس از آن:
◼️«ویل لکل همزه لمزه ... الذی جمع مالا و عدده .... »
وای بر هر مسخره کننده عیب جویی. آن که ثروت اندوزی کرد و ذخیره نمود. آیا گمان می کند مالش او را جاودانه خواهد؟ به زودی او را در آتش گداخته می اندازند.
🔶او حالا وارد منطقه ممنوع شده بود، دست بر نقطه ای گذاشته که راه تمام سازش و صلح ها را بسته بود، محمد بر
#تبعیض اجتماعی و بر ثروت اندوزی آنان شوریده بود. نه! این آیین قابل تحمل نبود، از این پس تنها درگیری و جنگ و شمشیر و شکنجه چاره این دین تازه است، دینی که اگر خواستار برابری و برادری نبود، اگر ندای عدالت سر نمی داد، ابوجهل و ابوسفیان و هند هم حاضر به پیروی اش بودند.
🔆 و محمد.ص. این را تا پایان حیاتش ندا داد و آموخت که "اسلامی که به
#عدالت نرسد، کفری است که لباس توحید به تن کرده است."
#سلمان_کدیور....
....
@Falaakhon