نامرئی
یک گوشه مینشست، جایی که کسی نبیند.
قرارم نیست کسی او را ببیند اما میتوانند بفهمند که آنجا قبلن بوده است.
از پوست تخمههایی که آنجا ریخته.
دمپاییهایی هر کدام گوشهای افتاده.
و پادری که هنوز خیس است.
او همانجا بوده است.
یک ساعت پیش یا یک روز پیش به یک هفته هیچوقت نمیکشد.
در این آپارتمان مستاجرنشین فقط او بینام و نشان مانده است.
از او یک شماره در دسترس است که فقط پیامک را جواب میدهد.
فائزه اعظمی
#شخصیت_پردازی
@faezehazamifaezehazami.ir