روزنوشت (فرهاد فخرآبادی)

Channel
Logo of the Telegram channel روزنوشت (فرهاد فخرآبادی)
@f_fakhrabadiPromote
105
subscribers
دست‌نویس‌های فرهاد فخرآبادی روزنامه‌نگار، نویسنده ارتباط با من @farhadfakhrabadii اینستاگرام: Instagram.com/farhad_fakhrabadi توئیتر: https://twitter.com/f_fakhrabadi
سفر در زمان
AudioTrim
سفر در زمان

روایتی که برای اجرای زنده رادیو بندر تهران نوشتم گوشه‌ای از ارادتی بود که به سعدی داشتم. روایتی با چاشنی واقعیت‌هایی که وجودم را درگیر کرده است.

سعدی اسطوره عاشقی است

@f_fakhrabadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺 بعد از او

🔹این سکانس چقدر شبیه بسیاری از ماست، آدم‌هایی که باارزش‌ترین‌مان را به جبر از دست داده‌ایم؛ دلتنگیم و بی‌قرار اما چون چاره‌ای برای این جدایی لعنتی نیست، سعی می‌کنیم از جهانی که رویا شده، فاصله بگیریم و هر چیزی که می‌تواند ما را به یادش بیاندازد را دور می‌کنیم اما درست در لحظه‎‌ای که فکرش را نمی‌کنیم، چیزی پیدا می‌شود و مثل پتک به سرمان می‌خورد. چه جهنمی است جهان از دست دادن‌ها و نبودن‌ها.

🔹می‌دانم عجیب و دور از دسترس است و نمی‌توان قاعده جهان را بر هم زد، اما کاش خدا قانونی را وضع کند و آنها که یکدیگر را عمیقا دوست دارند و عاشق هستند، مبتلا به دوری نشوند و مرگ‌شان هم همزمان باشد که زنده ماندن بعد از «او» از هزار بار مُردن بدتر است.

🔹پ.ن: سکانس استفاده شده، تکه‌ای از اولین قسمت سریال «سلب مسئولیت» است که چند وقتی است پخش آن آغاز شده است.


@f_fakhrabadi
یک سکانس واقعی

⬅️ ممکن است این چند خط را سیاسی بدانید، بعضی‌ها بگویند دمت گرم که نوشتی بعضی دیگر بگویند ای بابا تو هم که آدم خودشان شدی. اما در ابتدا بگویم که این کلمه‌ها نه از باب سیاست است نه جنگ. ماجرا چیز دیگری است.

⬅️ ماجرای یکساله جنگ غزه داستان وحشتناکی شده است، کاری با این ندارم که سمت درست تاریخ کدام سو قرار گرفته است‌. در این ماجرا هم مانند تمام ماجراها انسان می‌تواند یک سمت را ستایش کند و به سمت دیگر نقد داشته باشد. من هم درباره این جنگ نظر خودم را دارم اما جایش اینجا نیست‌.

⬅️ می‌خواهم درباره یحیی سنوار بنویسم. اینکه قبولش داشته باشیم یا نه، راهش را درست بدانیم یا غلط بحثی است که ته ندارد و مدافعان و مخالفان می‌توانند روزها استدلال بیاورند. آنچه که می‌خواهم بگویم درباره فیلمی است که از آخرین لحظات زندگی سنوار منتشر شد.

⬅️ از زمانی که فیلم را اسرائیل منتشر کرد تا به الان چند بار تماشایش کرده‌ام. انگار سکانس پایانی فیلمی اکشن است. کاری ندارم که سنوار راهش درست بود یا غلط اما چیزی که در فیلم به نمایش در آمد او پیش از مرگ نمایش کاملی از یک قهرمان داشت. یک دست نداشته باشی، از مرگ مطمئن باشی و اینگونه ایستادگی کنی؟ اینگونه ایستاده مردن فقط از قهرمانان برمی‌آید.

⬅️ فیلمی که منتشر شد خیلی مهم است، از فیلم‌هایی است که می‌تواند بمب انگیزه باشد برای همه آنها که از غزه جان سالم به در خواهند برد. شاید در آینده نه چندان دور، اسرائیل متوجه شود که انتشار این فیلم چه اشتباه بزرگی بوده است. کافی است نوجوانی در آن سرزمین، سنوار را الگوی خود کند.

@f_fakhrabadi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
غریبه‌ها

⬅️ یک - غربت کجاست؟ شاید در تعریف ساده غربت جایی باشد که آشنایی وجود ندارد اما غربت واقعی جایی است که در میان جمعی آشنا احساس تنهایی کنی‌. ساده بگویم هر جایی که دلت در آن خوش نباشد بزرگترین غربت جهان است. ممکن است در بین صدها به ظاهر آشنا باشی اما غریبگی کنی ولی در جای دیگر ممکن است همه غریبه باشند اما یک نفر باشد که تمام جهان تو است. آنجا دیگر غربت نیست، وطن توست‌.

⬅️ دو - دوستی از غم هجران ناله می‌کرد. به خاطر اینکه ساعاتی نبودنش را فراموش کند، به الکل پناه می‌برد. ماه‌ها هر شب غذایش الکل بود و در حالت مستی از فضای حزن و اندوه دور میشد. چند وقت بعد گفت الکل را کنار گذاشتم. گفتم چرا؟ گفت اوایل همه چیز خوب بود اما به مرور، وقتی پای الکل می‌نشستم، سومین پیک را که می‌خوردم بیشتر یادش می‌افتادم و زار می‌زدم. آنقدر حالم خراب بود که یک شب گفتم همان بهتر که در حالت عادی به فکرش باشم‌‌. او در خونم رفته و هیچ عنصری توانایی خروجش را ندارد.

⬅️ سه - این سکانس از سریال غربت بدجور دلنشین بود. به دلم نشست و منتشر کردم. کار و حرف خوب را باید بازنشر کرد‌. حتی اگر با آن کار حالمان خراب شود.

@f_fakhrabadi
داستان کوتاه

لباس سرمه‌ای


لوکیشن: عصر غروب پاییز، کافه‌ای حوالی میدان انقلاب.

⏹️ کافه‌چی نزدیک می‌شود.

◀️ خوب در خدمتم‌. چی بیارم واسه‌تون؟

⏮️ یه آب انار، یه آمریکانو و یه کیک شکلاتی.

⏹️ کافه چی سفارش را ثبت می‌کند و می‌رود.

⏮️ خوب چه خبر؟

⬅️ هیچی، امروز سر کار نزدیک بود سوتی بدم. طرح رو زده بودم یادم رفته بود ذخیره کنم. شانس آوردم لحظه آخر فهمیدم وگرنه زحمت چهار ساعته‌ام هدر می‌رفت‌.

⏮️ خدا رو شکر که چیزی نشد. تجربه شد دیگه‌.

⬅️ آره. راستی یه چیزی.

⏮️ جانم

⬅️ ببین خیلی دنبال لباس گشتم واسه نامزدی مرضیه‌‌ و سیروان. کلی پیج‌های اینستاگرام رو زیر و رو کردم‌‌. هر چی مزون بود رو نگاه کردم تا یکی پیدا کردم. یه لباس سرمه‌ای پیدا کردم. خیلی قشنگ بود‌. مدلش رو دوست دارم ولی خوب تو سرمه‌ای دوست نداری. گفتم بریم حرف بزنیم شاید همون مدل رو با یه رنگ دیگه دوخت واسه‌مون. نظرت چیه؟ بریم یه سر بزنیم؟ شاید رنگ دیگه داشت. بریم؟

⏹️ پسر سکوت می‌کند و چیزی نمی‌گوید.

⬅️ ببخشید. می‌دونم سرمه‌ای دوست نداری‌. مدلش رو خیلی دوست دارم. بریم یه سر؟ شاید رنگ دیگه داشت. اصلاً اگه نداشت یه مدل دیگه می‌گیریم. بریم امروز یه سر؟ تا ساعت ۸ شب هستند.

⏹️ پسر باز هم سکوت می‌کند.

⬅️ الو. کجایی. سوال پرسیدما. نظرت چیه؟

⏹️ سکوت پسر ادامه پیدا می‌کند. دختر دست پسر را تکان می‌دهد.

⬅️ حواست کجاست؟ دارم حرف می‌زنما. اصلا شنیدی چی گفتم؟

⏮️ مارال

⬅️ بله

⏮️ مارال چشمات.

⬅️ چشمام چی؟ قرمز شده؟ به خاطر مانیتوره. ده بار گفتم یه مانیتور استاندارد بخرید گوش نمیدن که.

⏮️ نه قرمز نیست.

⬅️ پس چی شده؟ چته؟

⏮️ مارال چشمات رو نگیری ازم. این چشم‌ها تمام دلخوشی دنیای منه.

⏹️ دختر دست پسر را می‌گیرد. دست چپش را روی صورت پسر می‌کشد.

⬅️ عزیزم. دوست دارم.

⏮️ منم دوست دارم‌. خوب بگو ببینم چی می‌گفتی.

⬅️ میگم یه لباس سرمه‌ای دیدم خیلی خوشم اومده. بریم با مزون حرف بزنیم یه رنگ دیگه بدوزه که تو هم دوستش داشته باشی.

⏮️ دوستش داری؟

⬅️ آره خیلی‌. این‌قدر نازه.

⏮️ خوب بریم بخریم همون رو.

⬅️ آخه تو که سرمه‌ای دوست نداری.

⏮️ تو دوست داری دیگه. وقتی تو دوستش داری و حال چشمات باهاش خوب میشه همین کافیه. منم کراوات سرمه‌ای می‌زنم که ست بشیم‌.

@f_fakhrabadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنر خوار شد

⬅️ هزار و صد سال پیش، فردوسی مصرعی را در شاهنامه گفت که مصداق بارز پیشگویی زمان حال ماست، جایی که گفت «هنر خوار شد جادویی ارجمند /نهان راستی آشکارا گزند»‌. انگار او می‌دانست قرار است چه شود و پیشگویی کرده بود.

⬅️ حضور افراد خالی از استعداد چون امیر مقاره در صحنه‌‌های تیاتر و سینما جز خوار شدن هنر چه نتیجه‌ای دارد؟ شما این ویدئو را نگاه کنید، ذره‌ای استعداد در آن می‌بینید؟ هنر را خوار می‌کنند و از قبال خوار شدن هنر ، صفرهای حساب تهیه کننده بیشتر می‌شود.


@f_fakhrabadi
از سر بریده نمی‌ترسند

⬅️ در خبرها آمد که دادستان تهران در پی کشف حجاب رخشان بنی‌اعتماد و باران کوثری در یک مکان عمومی علیه آنها اعلام جرم کرده است. این خبر را که شنیدم، در ذهنم مروری بر دو سال گذشته کردم و بسیاری از تهدیدها و به قول خودشان برخوردها را مرور کردم. انصافا از هر روشی برای به کُرسی نشاندن اجبارشان دریغ نکرده‌اند. گرفتند، زدند، دادگاهی کردند، به زندان انداختند و ... اما آیا چیزی تغییر کرده است؟ آیا توانستند با زور روسری سر کسی کنند که تصمیم گرفته ایستادگی کند؟

⬅️ در این دو سال هر کاری کردند که اجبارشان جواب دهد اما کف خیابان‌ها را که نگاه کنیم، یاد آن شعر معروف می‌افتیم که می‌گوید:
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی/ ما را ز سر بریده می‌ترسانی
ما گر زسر بریده می‌ترسیدیم / در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم


⬅️حالا شما باز هم زور بزن؛ ماشین توقیف کن؛ پرونده تشکیل بده؛ دادگاهی کن؛ به زندان بیانداز ... چیزی عوض نخواهد شد و ایران دیگر به وضعیت قبل از 25شهریور 1401 برنخواهد گشت. آنها که با تمام تهدیدها و فشارها تن به اجبارتان نداده‌اند، از سر بریده نمی‌ترسند.

@f_fakhrabadi
درآمدن گند ماجرا

⬅️ از اخلاقهای ناپسندی که برخی از ما ایرانی‌ها داریم این است که وقتی چیز جذابی پیدا می‌کنیم، آنقدر در شکل‌های مختلف آن را ادامه می‌دهیم تا گندش درآید

⬅️ مصداق بارز این اخلاق، ماجرایی است که در شبکه نمایش خانگی در حال رقم خوردن است و بوی گند بلند شده منتها دوستان دست بردار نیستند. مثلا همین ماجرای بازی «مافیا». آن روان‌شناس روس 38سال پیش یک غلطی کرد و این بازی را راه انداخت. از سال 99 شبکه نمایش خانگی در ایران یک هفته هم بدون مافیا نیست و با فرمت‌ها و اسم‌های مختلف یک عده سلبریتی مشغول بازی هستند

⬅️ در این میان، تهیه کننده‌ای قصد نوآوری داشته و چند وقتی است برنامه‌ای به نام «گل یا پوچ» را با اجرای مهران مدیری ساخته است. به این فکر می‌کردم که بعد از گل یا پوچ نوبت چیست. گرگم به هوا را می‌سازند؟ شاید سراغ اجرای لی‌لی رفتند و مسابقات نون بیار کباب ببر را برگزار کردند و سپس اولین فصل اتل متل توتوله شروع شد. اینقدر می‌سازند تا گند بازی‌های نوستالژیک را هم در آورند. فقط یک توصیه یه تهیه کننده‌ها، سراغ بازی خر پلیس نروید؛ هم نیروی انتظامی شاکی می‌شود هم بازی تلفات زیاد می‌دهد

@f_fakhrabadi
جای نگرانی نیست

⬅️ در حال مرور روزنامه‌ها بودم که به جمله‌ای در یادداشتی برخورد کردم که در آن آمده بود: «اگر در مقابل تجاوز جنایتکارانه رژیم صهیونیستی ساکت و بی‌تفاوت باشیم، ظرف حداکثر دوهفته خاک ایران را به توبره می‌کشند و با قتل عام مردم کشورمان از کُشته‌ها پُشته می‌سازند.»

⬅️ ابتدا فکر کردم من معنی جمله را بد فهمیده‌ام اما چند بار که خواندم دیدم جمله نه کنایه دارد و نه معنایی در آن پنهان شده و به صورت دقیق و شفاف نیرو‌های مسلح ایران را مورد عنایت قرار داده است.

⬅️ به این فکر می‌کردم که در حالت عادی و معمول در جمهوری اسلامی، چه ساعتی دادستانی علیه روزنامه اعلام جرم می‌کند و نویسنده جمله الان کجا مشغول توضیح دادن است که از چه کسی خط می‌گیرد که اینگونه قوای مسلح را به سخره گرفته است.

⬅️ البته جای نگرانی نیست. این‌بار هم از مواردی است که آزادی بیان و بعد از بیان به صورت کامل اجرا شده و قرار نیست برخوردی صورت گیرد چون مطلب را حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان نوشته است.

@f_fakhrabadi
نامه‌ای به عارف

چسبیده‌اید به جهانم

⬅️ استاد جان؛ چند روز پیش داشتم تقویم مناسبت‌ها را نگاه می‌کردم، دیدم که نوزدهم اَمرداد سالروز تولدتان است. فکر کردم و دیدم شما برای من از خاص‌ترین‌ها هستید. حتی خاص‌تر از ابراهیم حامدی و خانم گوگوش. لابد می‌پرسید مگر چه شده؟

⬅️ سال‌های ابتدای جوانی‌ام با کارهای شما عجین بود. مدت‌ها آهنگ «همه چیم یار» را گوش می‌دادم و به خودم می‌گفتم پس چه زمانی نوبتم می‌رسد این آهنگ را برای یار بخوانم. زمان گذشت و آدمی وارد زندگی‌ام شد. از آن به بعد آهنگ را بارها و بارها با هم گوش دادیم. شب عروسی‌مان که شد تا با عروس پا به سالن گذاشتم، صدای شما پخش شد که می‌خواندید: « لیلی و مجنون اومدن/ شیرین و فرهاد اومدن». فیلم عروسی‌مان را هم تحویل دادند باز هم صدای شما در آن جریان داشت و در کلیپ دو نفره‌مان می‌خواندید: «کی بهتر از تو که بهترینی» و اینگونه شما جزئی از زندگی‌مان شدید.

⬅️نمی‌دانم چه شد که عروس خانم سابق پایش را در یک کفش کرد تا جدا شود. من ابدا راضی نبودم ولی مثل آدم‌های متمدن چون دوستش داشتم به نظرش احترام گذاشتم و سند جدایی را امضا کردم تا به زندگی بهتری برسد که به خاطرش قید من را زده بود.

⬅️بعد از آن جدایی شما باز هم به زندگی‌ام برگشتید. نمی‌دانم چند بار نیمه‌های شب در خیابان‌های تهران قدم زدم و با شما خواندم «میخواهم عشقت در دل بمیرد/ میخواهم تا دیگر در سر یادت پایان گیرد» اینقدر خواندم که این آهنگ جزئی از وجودم شده بود تا اینکه یک روز مهمان رفیقی بودم که گرامافون داشت. صفحه را گذاشت و ناگهان صدای شما آمد که خواندید: « دیشب خواب تورا دیدم چه رویای پرشوری» این آهنگ را شنیدیم خشکم زد؛ انگار زبان خودم بودید. به خودم که آمدم دیدم مانند ابر بهار زار می‌زنم. بعد از آن روز تا مدت‌ها قدم زدن‌هایم با این دو شاهکارتان همراه شد.

⬅️ البته این روزها آن حال و احوال خراب را ندارم و باز هم برگشته‌ام به زمانی که «همه چیم یار» را می‌خواندم و به شکلی دیوانه‌وار به آینده و معجزه امیدوارم. خلاصه اینکه شما چسبیده‌اید به روزگار من. تولدتان مبارک

@f_fakhrabadi
به بهانه روز خبرنگار
بدون
تعارف بگویم

⬅️ اول – خبرنگار بودن در ایران واقعا شغل سختی است. سخت است؛ چون شما تحت هر شرایطی فحش می‌خوری. از یک سو می‌گویند عامل حکومتی و آن طرف می‌گویند عامل غرب و آمریکایی. سخت است چون حقوقش زیر خط فقر است و برای اینکه فقط برای فرار از زیر خط فقر تلاش کنی؛ مجبوری از صبح تا آخر شب دو سه جا کار کنی تا شاید بتوانی صورت‌ات را با سیلی سرخ نگه داری. شفاف می‌گویم؛ اگر روزنامه‌نگاری دیدید که وضع مالی و زندگی‌اش متوسط به بالاست تنها دو عامل می‌تواند داشته باشد: «یا خانواده پولداری دارد و از طرف آنها تامین شده یا شک نکنید که خبرنگارنمای مذکور غرق در فساد است و دنبال پروژه و رپرتاژ رفته است.» توصیه می‌کنم از این دسته دوم فاصله بگیرید؛ آنها شرافت‌شان فاسد شده و پای پول و درصد و پروژه که وسط باشد همه چیز را می‌فروشند.

⬅️ دوم –این ارگان‌های حاکمیتی هم روی سنگ پای قزوین را سپید کرده‌اند. از دیدشان خبرنگارها دو دسته‌اند؛ یا نقش دستگاه تبلیغات آن نهاد را ایفا می‌کنند که در اینصورت محبوب عموهای حاکم بوده یا اینکه در دسته اول نیستند و باید ادب شوند تا شاید آنها هم مجیزگو شوند. اگر در دسته اول نباشی؛ کل سال آدم اجیر می‌کنند تا جستجو کرده و از لابه‌لای نقدها و شفاف‌سازی‌هایی که خبرنگار و روزنامه‌نگار جماعت نوشته‌اند؛ بهانه‌ای پیدا کرده تا برای خبرنگار جماعت تشکیل پرونده دهند و راهی محکمه‌اش کنند اما هفدهم اَمرداد یاد خبرنگار می‌افتند. همین‌ها رفقای ما را گوشه زندان انداخته‌اند و حالا شوآف تقدیر از خبرنگار برگزار می‌کنند. شما جیب ما را نزن؛ تقدیر پیشکش.

@f_fakhrabadi
داستان کوتاه (2)

دیوونه خودتی


⬅️ وارد فروشگاه عطرفروشی شد. فروشنده سمتش آمد و پرسید: «چه کمکی می‌تونم انجام بدم؟» جواب داد: «دنبال یه عطر می‌گردم» فروشنده گفت: « برای خودتون» و پاسخ داد: «بله»

⬅️ فروشنده پرسید: «عطر خاصی مد نظرتونه؟» جواب داد: «بله» عطرفروش از او خواست که نام عطر را بگوید اما گفت: « متاسفانه اسمش رو نمی‌دونم». عطرفروش رو به او کرد و گفت: «نشانه خاصی از شیشه عطر می‌دونی؟» و جواب داد: «نشانه که .. شیشه‌ای خیلی معمولی داشت اما خود عطر سبز روشن بود» فروشنده گفت: « ببین با این نشانه‌ای که شما می‌گی عطرو ادکلن‌های زیادی داریم. رایحه‌اش رو کامل می‌دونی و وقت داری که همه رو بیارم تست کنی؟» جواب داد: « آره می‌دونم. دقیق و کامل»

⬅️ چند عطر و ادلکن مقابلش چیده شد و در کنارش یک ظرف پر از دانه قهوه که اگر مشامش پر شد، با بوییدن قهوه به حالت اولیه برگردد. یک به یک عطرها رو بویید و بعد از چند دقیقه چشم‌هایش را بست و باز کرد و گفت: «همینه. این رو می‌خوام» فروشنده پرسید: «مگه واسه خودت نمی‌خوای؟» جواب داد: «آره دیگه گفتم واسه خودم.» فروشنده گفت:« اما این عطر زنونه‌اس. همین مارک مردونه‌اش رو هم داریم اجازه بده اونو بیارم تست کن». جواب داد: «نه همین رو می‌خوام.» فروشنده با تعجب نگاهش کرد و گفت: «باشه؛ هر طور راحتی»

⬅️ از مغازه بیرون آمد و چند پاف عطر را روی نبض و لباسش زد. فکر می‌کرد که فروشنده الان پیش خودش میگوید که این پسر چه دیوانه‌ای است که عطر زنانه می‌زند. در همین فکر بود که خودش جواب خودش را داد: « دیوونه‌ خودتی. تو می‌دونی که یه عطر با آدم چه کار می‌تونه کنه؟ می‌دونی وقتی تمام دنیایی که ساخته بودی یهو آوار بشه روی سرت یعنی چی؟ می‌دونی که حسرت یه بار دیدن که هیچ، حسرت شنیدن صدا یعنی چی؟ سهم من از تمام دنیایی که ساخته بودم یه مشت خاطره شده و یه عطر. می‌ترسم از روزی که عطرش از یادم بره. گور بابای عالم و آدم؛ بذار هر چی می‌خوان بگن. خودش رو که ندارم؛ حداقل عطرش باهام باشه»

@f_fakhrabadi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خودِ او شدن ...

⬅️ نیمه‌های شب مشغول تماشای فیلم گاو بودم. فیلم که تمام شد به این فکر می‌کردم که چقدر هر کدام از ما در زندگی‌مان احساس‌هایی داشته‌ایم و فکر می‌کردیم که آن احساس عشق است. همین احساس‌ها و هوس‌ها باعث شده تا دامن مقدس‌ترین واژه روی زمین را آلوده کنیم و کار را به آنجا برسانیم که بارها گفته شود که «این عشق و عاشقی‌ها آخر و عاقبت ندارد» یا «یادش می‌رود»

⬅️ عاشق می‌تواند فارغ شود؟ عاشق می‌تواند فراموش کند؟ محال است... حتی قوی‌ترین آلزایمرها هم زورش به عشق نمی‌رسد. آدمیزاد عاشق هر موجودی که شود، بدون اینکه خودش اراده‌ای داشته باشد، آن موجود جزئی از وجود آن آدم می‌شود. فرقی ندارد این موجود چه باشد؛ آدم حتی می‌تواند عاشق یک تکه سنگ هم باشد و آن لحظه که مقدس‌ترین عنصر روی زمین سراغت بیاید؛ به خودت که می‌آیی می‌بینی تمام وجودت خودِ او شده و محال است تا لحظه مرگ خالی از او شوی.

پ.ن: تصویر پیوست شده، سکانسی از فیلم «گام» جاوادنه‌ای از داریوش مهرجویی و با درخشش عزت‌الله انتظامی است که 55سال پیش ساخته شده است.

@f_fakhrabadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرزمین ثریاها

⬅️ عجب واژه تلخی است انتظار و چشم به راه بودن و تلخ‌تر اینکه منتظر گمگشته‌ای باشی که نمی‌دانی کجاست و در پی نشانی از او باشی. و چقدر این چشم به راه گمگشته بودن برای ما ایرانی‌ها آشناست. مانند ثریا در «سرهنگ ثریا»، الفت در «شیار ۱۴۳» و دایی غفور در «بوی پیراهن یوسف».

⬅️ اینها فیلم بود اما تمام آنچه در فیلم‌ها آمده را مردم سرزمینم با گوشت و پوست خود حس کرده‌اند. در این سرزمین سالهاست جنگ و جنایت چشم‌های زیادی را به در خشک کرده است. سرزمینی که هزاران هزار ثریا و دایی غفور دارد و هزاران هزار گمگشته و منتظر ... منتظر به نشانی حتی شده یک تکه قبر ... از هزاران شهید گمنام جنگ گرفته تا قبرهای بی‌نام و نشان قطعه ۳۳ و گورستان خاوران و سعید زینالی ...

پ.ن: تصویر استفاده شده صحنه‌ای از فیلم «سرهنگ ثریا» با درخشش استاد ژاله صامتی است که به تازگی اکران آنلاینش شروع شده است.

@f_fakhrabadi
سیاه و سپید

⬅️ بالاخره تمام شد و زودتر از آنچه که باید، دولت سید ابراهیم رئیسی به نقطه پایان رسید. اینکه سه سال گذشته سیاه بود و خانمان‌سوز قابل کتمان نیست. اینکه جنایت در این سه سال در اوج قرار داشت حرف بسیاری از ماست. با جنایت ضعیف‌ترین دولت تاریخ ایران، سفره‌های مردم کوچک‌تر از همیشه شد و پدران و مادران بسیاری، بیش از قبل شرمنده فرزندان شدند. اینکه در پاییز ۱۴۰۱ تیر ظلم و جور جان‌های بسیاری را گرفت را نمی‌توان انکار کرد، چه داغ‌ها که جنایت‌کاران بر دل‌ها نشاندند و چه نان‌ها که در خون زده شد.

⬅️ بله، سه سالی که گذشت سیاه بود اما آن سیاهی و جنایت کلاس درس برای‌مان بود و در دل تمام آن سیاهی‌ها، نوری وجود داشت که گسترده شد. ما در این سه‌سال و به‌خصوص بعد از آغاز جنبش سرافراز مهسا با هم بودن را بیش از همیشه یاد گرفتیم و سعی کردیم بیشتر از همیشه حواس‌مان به یکدیگر باشد. بیشتر از همیشه دختران‌ ایران را ستایش کردیم و ایمان آوردیم که دختران ایرانی از تمام ما پسران شجاع‌تر و دلیرتر هستند. آنها چون سرو ایستاده‌اند و چقدر حال‌مان خوب می‌شود که در خیابان‌های شهر می‌بینیم‌شان که ایستادگی را درس می‌دهند.

⬅️ داستان این سه سال سیاه و سپید بود. نمی‌دانم در آینده چه خواهد شد و چه بر سر ایران‌مان می‌آید اما این را می‌دانم که در قرن جدید، بیشتر از همیشه ایران‌مان را دوستش داریم و امیدوار می‌مانیم به رسیدن روزی که حال همه خوب و ایران برای همه ایرانیان باشد. آن روز سرانجام از راه خواهد رسید...

@f_fakhrabadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به بهانه آغاز اکران آنلاین «چرا گریه نمی‌کنی» ساخته علیرضا معتمدی

امان از نبودن‌ها

⬅️چند ماه پیش بود که رضا صائمی پیشنهاد داد «چرا گریه نمی‌کنی» را تماشا کنم، در زمان اکران وقت نشد (تنبلی کردم) و برای تماشا به سینما نرفتم اما با آغاز اکران آنلاین دوبار به تماشا نشستم. معتمدی فیلمی ساخته که حرف دارد.

⬅️داستان «چرا گریه نمی‌کنی» ماجرای فقدان و دوری است‌. ماجرای اندوهی است که نصیب همه خواهد شد، حالا این فقدان می‌تواند مرگ باشد یا جدایی عاشق از معشوق. در غم فقدان روح است که درد دارد اما نوع این درد بین آدم‌ها یکی نیست. درد روح مانند اثر انگشت است.

⬅️«چرا گریه نمی‌کنی» در کنار ماجرای فقدان، داستان همدلی‌هاست، همدلی‌هایی که اگر نباشد جهان بی‌معناست.

⬅️کنار هم بودن خوب است، اما یادمان باشد هیچکس دوست ندارد حالش بد باشد یا بد بماند، یادمان باشد که هیچکس با زور حالش خوب نخواهد شد. حال ماتم‌زده تا لحظه‌ای که معجزه رخ ندهد خوب نخواهد شد، معجزه هم دست من و شما نیست، خواهد رسید...

⬅️راستی؛ چقدر دلمان برای هنرنمایی هانیه توسلی و باران کوثری تنگ شده بود. چقدر جای‌تان خالی است دختران ایران...

@f_fakhrabadi
خود شاخ‌پندارها

⬅️ یکی از ویژگی‌های نامطلوب برخی از ما ایرانی‌ها توهمی به نام «خود بزرگ‌بینی» است، یعنی اینکه فرد در رویاهایش جایگاهی را در جهان واقعی برای خودش ترسیم کرده، در آن جهان زیست می‌کند و تلاش دارد آن توهم را وارد وجود دیگران کند.

⬅️ نمونه بارز این ماجرا و در همین راستا، مباحثی است که برخی هواداران مسعود پزشکیان و سعید جلیلی مطرح می‌کنند و نشان از این دارد که بیماری «خود شاخ‌پنداری» در هر دو دیده می‌شود. بیماری‌شان به این شکل است که برخی حامیان سعید جلیلی (و البته اخیرا خودش) از پشتوانه رای ۱۴ میلیونی حرف می‌زنند. در سمت مقابل هم برخی حامیان پزشکیان می‌گویند رای ۱۶ میلیونی حاصل روزنه‌گشایی زمستان سال پیش است.

⬅️ هر دو گروه بیمار هستند و واقعیت را عمدا نمی‌بینند. یک سمت توجه ندارد که بخش مهمی از رای جلیلی پیش‌زمینه سیاسی ندارد، بلکه علتش مذهبی و از سوی افرادی است که فریب پینه روی پیشانی را می‌خورند و فکر می‌کنند تفکر جلیلی همان تفکر مطلوب خداست و قرار است حکومتی شبیه عدل علوی زیر سایه تفکر آنها تشکیل شود. در سمت دیگر، روزنه‌گشایان هم چشم‌شان را روی این واقعیت بسته‌اند که ته زورشان در مجلس نمایش داده شد و سقف رای‌شان همان اندک رای‌ اسفند سال پیش پس از بیانیه روزنه‌گشایی است. آنها هم خودشان را به نفهمیدن زده‌اند و نمیفهمند که من و صدها هزار مانند من حالمان از روزنه‌گشایی بهم میخورد اما برای فرار از بنیادگرایی پای صندوق رای رفتیم.

@f_fakhrabadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به بهانه پایان سریال «در انتهای شب» ساخته آیدا پناهنده

داستان زندگی

⬅️ در سینمای ایران فیلم‌هایی که داستانش برای مخاطب قابل لمس باشد کم نیستند اما بدون اغراق در بین سریال‌ها، «در انتهای شب» را باید یکی از بهترین‌‌ها دانست. سریالی بدون اضافه‌کاری و فاقد فانتزی‌بافی که اوج‌گیری‌اش تا لحظه آخر ادامه داشت. در انتهای شب داستان زندگی بسیاری از ما و پر از لحظات آشنا و قابل لمس بود که می‌توان باز هم به تماشایش نشست.

⬅️ در بازیگران شاهکاری که پناهنده خلق کرد، پارسا پیروزفر و هدی زین‌العابدین به عنوان نقش‌های اصلی، از تمام وجود انرژی گذاشتند. اما نکته مهم این است که سحر گلدوست و علیرضا داوودنژاد به عنوان نقش‌های مکمل به اندازه نقش‌های اصلی درخشان بودند، اگر درخشش آنها نبود بازیگران اصلی اینقدر خوب ظاهر نمی‌شدند. در کنار آنها البته نباید از عملکرد فوق‌العاده نسرین نصرتی غافل شد. همچنین نمی‌توان و نباید به عملکرد جذاب رضا بهبودی، کاظم هژیرآزاد و پوریا رحیمی سام توجه نکرد

⬅️ و سخن و توصیه پایانی؛ اگر دردی از نوع عشق در سینه دارید و سریال را هنوز ندیده‌اید، برای اولین بار سریال را تنها نگاه نکنید.

@f_fakhrabadi
خود را به نفهمیدن زدن

⬅️ امروز که در حال مرور روزنامه‌ها بودم، دو نکته نظرم را جلب کرد. ✍️ روزنامه کیهان نوشته بود«۷۵ درصد واجدان حق رای، به آقای پزشکیان رای نداده‌اند و به این معنا، به برجام «نه» گفته‌اند.» ✍️ روزنامه جوان هم در سرمقاله خود نوشت: «اصلاح‌طلبان خود بهتر می‌دانند که پایگاهی در میان مردم ندارند.»

⬅️ حرف من نه درباره اصلاح‌طلبان است و نه اصول‌گرایان. سخن درباره بخشی از تحلیلگران است که یا نمی‌فهمند یا بدتر از آن خودشان را به نفهمیدن می‌زنند. اینکه اصلاح‌طلبان بخش بزرگی از پایگاه اجتماعی خود را از دست داده‌اند غیرقابل انکار است اما نکته مهم که از سوی امثال روزنامه کیهان و جوان دیده نمی‌شود این است که عدم شرکت نیمی از مردم ایران در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری که یکسوی آن بنیادگرایی قرار گرفته بود، یک معنای آشکار دارد: «۵۰ درصد از مردم ایران از جمهوری اسلامی عبور کرده‌اند و شعار {اصلاح‌طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا} را به نمایش گذاشته‌اند» حالا شما خودتان را به نفهمیدن بزنید.

@f_fakhrabadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غیرقابل مصادره ...

⬅️ روز عاشورا که فیلمی از زنجیرزنی دختران نوجوان بدون رعایت حجاب اجباری منتشر شد، کاملا قابل پیش‌بینی بود که برخورد با هیأت عزاداری و آن دختران در دستور کار قرار بگیرد و احتمالا هم سناریوهای تکراری و قابل پیش‌بینی درباره آنها اجرا خواهد شد. سناریو هر چه که باشد یک بحث است اما بحث مهم این است که آن هیات در کرج و آن دختران ایران پیام خود را رساندند هر چند آنها که باید بشنوند همچنان خود را به نشنیدن زده‌اند. پیام‌شان واضح بود: «آقایان، خانم‌ها؛ علی‌ ابن ابی طالب (که درود خدا بر او باد) و خاندانش قابل مصادره نیستند. حسین ابن علی برای همه است، همه تفکرات و دیدگاه‌ها. چه بسا آه و اشک و دعای آن دختران بیشتر از آنهایی گیرا باشد که ادعایشان گوش فلک را کرده است.»

@f_fakhrabadi
Telegram Center
Telegram Center
Channel