تو تمناے من و جان من و یار منے
پس بمان تا ڪہ نمانم بہ تمناے کسے
من سراپا همہ یڪ جلوه اے از ؏شق توأم
؏شق را جز تو ندیدم بہ سراپاے ڪسے !
#حضرت_مولانا
ڪــانــالــے
بــا زیــبــاتــریــن اشــعــار نــاب
و مــطــالــب ادبــی و...
تـ℘ـمنـای عــ℘ـشـق
تو ساكتى! و آيا ميدانى؟ كه دستان آرام ات، كتاب شعر هستند؟ تو؛ پابرهنه اى! آيا ميدانى كه زنِ پا برهنه مى تواند ريتم تاريخ را، تغيير دهد؟! و نقشه ى دنيا را، زير و رو سازَد؟ و عمر را، طولانى گرداند؟!
اگر روزی خواستی گریه کنی مرا صدا بزن قول نمی دهم بتوانم بخندانمت ولی می توانم با تو بگریم اگر روزی برآن شدی که بگریزی در این که مرا صدا بزنی هیچ درنگ مکن قول نمی دهم از تو بخواهم که بمانی ولی می توانم با تو بگریزم اگر روزی نمی خواستی با کسی سخنی بگویی مرا صدا بزن تا با هم سکوت کنیم. ولی اگر روزی مرا صدا زدی و من پاسخت ندادم به نزد من بشتاب زیرا قطعاً من به تو نیاز خواهم داشت.
به تو فکر میکنم عشقِ دلپذیر من، به تمامِ تو؛ یادِ تو مثل باد، که رها میشود در گندمزار، تمامِ من را درمینوردد؛ بی خداحافظی نرو، ساقههای نحیف این گندمزار، طاقت طوفان ندارند.
هر کسی یک امید، یک عُصیان، یک از دست دادن، یک درد و یا یک اندوه در خود دارد. زیرا از درونِ هر کسی یک نفر رفته است، و هر کاری که میکند نمیتواند او را بدرقه کند..
زندگی، قبل از هرچیز زندگی است. گل میخواهد، موسیقی میخواهد، زیبایی میخواهد. زندگی، حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی درکردن میخواهد. عطر شمعدانیها را بوییدن میخواهد.
💬 برای قلبم چه طرحی بریزم تا عاشقت نباشد؟ لبانم را چه بیاموزم که تو را نبوسد و طاقتم را که دندان بر جگر بگذارد؟ به شعرم چه بگویم که منتظرم باشد تا بعد؟ و حال آنکه روزی که تو را نبینم بی نهایت است ...!