صبح آغاز میشود از رقص نجوای آرامت زیرِ گوشم از نوازش داغِ دستانت بر احساسِ خواب آلوده اَم ازبوسه بوسه بوسه ها چه بیداری شیرینی ست در کنار تو، صبحشدن...
تو را مکرر می ستایم و تو را بی تکرار ستایش میکنم ای مقدس ترین داشته ام ، آخرین بازمانده از میراثِ عشق و تنها یادگارِ عصرِ عاشقانه ام که حضورت هرگز تکرار نخواهد شد...
«حتی یک ثانیه هم به این که بقیه درباره ام چه فکر میکنند. اهمیت نمیدهم! پذیرفتن این باور که میتوانید کاری را به خاطر خودتان انجام دهید، حتی اگر هیچکس دلیلتان را درک نکند، قدرتمندترین و دلنشینترین احساس دنیاست.»
شب است خمارِ دوستت دارم شنیدن از جامِ لب های توام کجا? چه گیراتَر از نوازش دست های آتشینَت ساقی تویی پیمانه تویی میخانه تویی بریز شرابِ نفس نفس هایت را دم گوشم بیاویز مرا به روشنای حیات آغوشت بگو دوستت دارم دوستت دارم هایت...