♦️اینکه #فیزیک برای تبیین هویات و رویدادهای سطح بنیادین ذرات بکار گرفته میشود و اینکه #شیمی برای تبیین سطح مولکولی کاربرد دارد و اینکه #زیست_شناسی در سطح سلولی جواب میدهد، برخی فیلسوفان را واداشته تا درباره #علم_آگاهی بیندیشند و اینکه آیا #نوروساینس میتواند به علمی تجربی برای تبیین تجربههای آگاهانه منجر شود؟
♦️#چالمرز از یک خلاء متدولوژیک در نوروساینس صحبت میکند که اساسا به تبیین آگاهی نمیانجامد. کشف ساختارها و کارکردهای مغز از آنجا که تمام قابلیت علم تجربی است (که از منظر سومشخص و آبجکتیو به مطالعه سوژه میپردازد)، در نهایت #شکاف_تبیینی آگاهی را (که پدیدهای اولشخص و سابجکتیو است) باقی میگذارد.
♦️در نتیجه گویی تغییر روششناسی نوروساینس برای تبیین آگاهی بدلیل محدوده قابلیت علم تجربی ممکن نیست، اما آیا دستیابی به برخی اصول تبیینی هم از این طریق امکان ندارد؟ و آیا افزودن برخی اصول و فرضیههای فلسفی به یافتههای آزمایشگاهی نمیتواند به شکلگیری چارچوبی برای علم آگاهی بینجامد؟
اینها پرسشهایی اساسی است که علوم مختلف از #کوانتوم تا بیولوژی و نوروساینس را با #فلسفه_ذهن درگیر میکند.
منبع
εγκέφαλος | مغز