🥀 قاب عکس
🥀پارچه سفید رویت کشیدند.
بلند بلند جیغ می کشیدم شیونم تا هفت اسمان به گوش می رسید.
اصلا نمی توانستم اشک هایم را کنترل کنم.
🥀🥀🥀خودم را لای چادر مشکی مادر پنهان کردم.
مادر فشارش افتاد زن های همسایه آب روی صورتش می پاشیدند.....
نمی توانستم فلسفه مرگ را درک کنم.
مادر می گفت؛ خدا هر کی رو بیشتر دوست داشته باشه زودتر می بره پیش خودش.
🥀🥀🥀حالا نبودنت طولانی شده
خیلی جای خالی تو را احساس می کنم.
تو در قاب می خندی و من هر پنجشنبه با شاخه گلی به مزارت می آیم.
روحت شاد.
✍#زهرا محمدیانکانال خبری
#سلام_بانو🆔 @salambanokenari