هیاهوی شهر را بنگر مردم بی قرار را
ماهی های پر تقلا را سنبل های زرد و بنفش را..
کاغذ و قلمی به دست میگیرم
دور از هر دغدغه ای دور از هر غصه ای زیر سایه آسمان نیمه ابری پناه میگیرم
و دور میشوم از هر آنچه هست...
و روح خمارم را میسپارم به کوچه های بهاری
بهارِ لاله زار من تو بهار قصه ها نیستی
تو حقیقت محضی تو تمام منی
بهار لاله زار بهارِ نو نوار تو عشق جاری در انگشتان پدری وقتی ماهی هارا در تنگ می اندازد
تو شیرین ترین تشویش قلب مادری
وقتی دلهره دارد که مبادا تا لحظه بهاری شدن دلها، کار هایش تمام نشود
بهار لاله زار بهارِ بی قرار
تو شانه ای میان موهایم؛ وقتی زیبا و دلپذیر ، آرام و با صلابت گره هارا میگشایی
بهار بی ریای من!
تو صدای اذان خدایی که روح نوازانه گوشم را می ستاید
زمین به دور خورشید میرقصد و دلبری میکند
خورشید بانو هم، چنان عطش عشقش را به زمین میتابد که تمام
دل های زمینی را با خوشی بر میچیند
بهارِ من ناجیِ من
من منتظرت هستم
انقدر انتظار میکشم تا بیایی و هسته درونم را متبلور سازی...
بهار بانوجان!
تو چند ساعتی از من دوری و این نزدیک ترین دوری دنیاست
چون من یقین دارم که تو می آیی
و موهای خرمایی ام را
با دستان خودت میبافی
بهار بانوجان
در خانه ما همیشه باز است
مبادا رویم را زمین بی اندازی!
#دل_نوشته#زهرا_قلیپورسال نو مبارک
💜@salambanokenari