پیرامون نهمین همایش ملی ادبیات کودک دانشگاه شیراز و سه کارگاه فبکی که گذشت...هفته گذشته، صبح و عصر چهارشنبه و پنجشنبه، در کنار فبک، استادانم، دانشگاه، بچهها، بزرگترها، دانشجویان، صداها، کتابها، گلها، لپتاپم، عطر کافیمیکسها، مزه چایهای پشت سر هم، نور فلش دوربین، گرمای سالن، زمان آیونیک، لهجه برزیلی کوهان، خندهها، خشمها، خستگیها، ترسها، دلگرمیها و در نهایت همایش ادبیات کودک بودم.
میزان شوق و زیباییای (در کنار استرس البته) که در این دو روز تجربه کردم در کلمه نمیآید. چنین روزهایی برای منِ بدبین، رخداد امید محسوب میشوند؛ زمان و مکانی خاص که مثل یک کنسرت موسیقی افراد را دور هم جمع میکند و به ما یادآوری میکند همه به هم متصلیم.
اگر بخواهم از تک تک این اتصالها تشکر کنم، از حوصله و توان این متن کوتاه خارج میشود؛ ولی وظیفه دارم از همه کسان و چیزهایی که قدم جلو گذاشتند و احساسشان، نقدشان، کلماتشات، حضورشان و حتی عدمحضورشان را به من ارزانی داشتند، تشکر کنم. همه کسانی که درخت درون من را دیدند، آن را با درخت درون خودشان متصل یافتند و به سوی من شتافتند.*
نوالیس عزیز روزی نوشت: "فلسفه دلتنگی برای خانه است. تلاشی برای در خانهبودن در همه جا"** و این دو روز من واقعا در خانه بودم.
با احترام
مهسا پوستفروش
دبیر انجمن فلسفه تعلیم و تربیت
آخرین روز اردیبهشت ۱۴۰۳
پینوشت:
*رفرنس به این کتاب کودک که ارائه سخنرانی من هم تاثیرگرفته از آن بود:
The Tree in Me by Corinna Luyken
** Novalis:
“philosophy is actually homesickness—the urge to be everywhere at home.”@philo_edu_shz@kargahe_chista