داروسازی که از روزهای ۲۶ سالگی مینویسه.
اینجا مثل دفتر خاطراتمه ثبت میکنم تا بمونه و به شما هم احساس خوب منتقل کنه🌱🤍
هیلارو هم چنل داروخونه منه💛💚
@hilaroo24
امروز روز دوستهای چنل نویسمه.😍 نمیدونید مهرنوش چقدر عزیزه برای من. دوستی که از اینجا پیداش کردم، هربار رفتم مشهد روی ماهش رو دیدم و شده رفیق عزیزم❤️ الانم که باعث افتخاره که رضایت داره و معرفیمون کرده😍❤️
فکرمیکنم جایی که من ازش خرید کردم نیاز به معرفی نداره و اندازهی کافی شناخته شده و مورد اطمینان باشه! پس شما هم میتونید با خیال راحت از هیلارو واسه خودتون یا پارتنرتون مکمل ورزشی تهیه کنید💪🏻🤌🏻
خب خب اول اینکه وحشت نکنید :))) من هیچ روتین پوستی تا الان نداشتم و از پوستم خیلی راضی بودم تا اینکه یه ماه پیش اومدم اینجا و پوستم از پوست معمولی تبدیل شد به پوست چرب :(( یعنی هرچی جوش زیرپوستی هم داشتم ،تبدیل شدن به جوش روی پوستی🤣! تعریف این محصولات رو هم خیلی شنیده بودم و برا همین ترجیح دادم برا بار اول اینارو بخرم و تست کنم و از هرکدوم که ناراضی بودم که دیگه خطش میزنیم و از دور بعدی حذف میشه:)) یه دور همه شون رو بو کردم و نگم که چقدر همشوووون خوشبو بودن مخصوصا مامه :)) مسواک هم هدیه روی بسته هست :)
پ.ن: دیگه بابت عکس پوزش میخوام و تو خوابگاه فضای بهتری برا عکاسی ندارم:)
امروز از مرکز بهداشت یک نامه اومده برام که گفته تبلیغات مضر برای سلامتی مثل نوشابه، سوسیس کالباس، فست فود و اینا ممنوعه. به نظرتون اگه بدونن من اینجا همش عکس میوه میذارم بهم جایزه نمیدن؟😁
آره جانم… موضوع این نیست که بیعیب باشیم. موضوع اینه که من نوعی بتونم با چه نوع عیبهایی کنار بیام و آدمهای نزدیکم از اون جنس باشن و منم عیبهام برای اونا جز ایرادهایی باشه که قابل تحمل و مداراست در کنار خوبیهام براشون. روابط انسانی رسما همینه…
Day3:A memory خاطره چی بگم آخه؟ خاطر تلخ داره، شیرین داره، قلبی قلبی داره، خنده دار داره. سه سال پیش همچین روزی داشتیم با دوستم از کیش برمیگشتیم و چمدون میبستیم. شب آخری بود که کنارهم بودیم، وسایل و خریدهامون رو میذاشتیم تو چمدون و از خاطره سفر میگفتیم و می خندیدیم، یهو بین لباسها یدونه رنده دیدم. زل زده بودم به رنده. خیلی خرید کرده بودیم و چمدونهامون اصلا جا نداشت. همینجوری نگاه رنده میکردم. بعد به دوستم گفتم زهرا چی شد که من رنده خریدم؟! گفت نمیدونم منم خواستم بهت بگم که دیدم خودم سینی چای خریدم، بعد نگاه کردیم دیدیم منم سینی چای خریدم🤣یعنی تا صبح به بودن رنده و سینی چای وسط کلی شرتک لی، کراپ و این لباسهای گوگولی خندیدیم. یعنی تلاش کرده بودیم گوگولی طور خرید کنیم اما خب یک رنده اون وسط از ماتریکس خارجمون کرده بود😁 از اون سال تا الان سوال مهم بین ما همینه؛ چرا رنده؟😁