#درد_عشقدلبرا دست امید من و دامان شما
سر ما و قدم سرو خرامان شما
خاک راه تو و مژگان من ار بگذارد
ناوک غمزه و یا خنجر مژگان شما
شمع آه من و رخسارهء چون لاله تو
چشم گریان من و غنچهء خندان شما
لب لعل نمکین تو مکیدن حظّیست
که نه طالع شودم یار نه احسان شما
رویم از نرگس بیمار تو چون لیمو زرد
به نگردد مگر از سیب ز نخدان شما
نه در این دائره سرگشته منم چون پرگار
چرخ سرگشته چو گوئیست بچوگان شما
درد عشق تو نگارا نپذیرد درمان
تا شوم از سر اخلاص بقربان شما
عرش بلقیس نه شایستهء فرش ره تست
آصف اندر صف اطفال دبستان شما
نَبُوَد ملک سلیمان همه با آن عظمت
موری اندر نظر همّت سلمان شما
جلوه ای دید کلیم اللَّه از آن دید جمال
نغمه ای بود اَنا اللَّه ز بیابان شما
طائر سدره نشین را نرسد مرغ خیال
بحریم حرم شامخ الارکان شما
قاب قوسین که آخر قدم معرفت است
اوّلین مرحلهء رفرف جولان شما
فیض روح القدس از مجلس انس تو و بس
نفخهء صور صفیریست ز دربان شما
گرچه خود قاسم الارزاق بود میکائیل
نیست در رتبه مگر ریزه خورخوان شما
لوح نفس از قلم عقل نمیگردد نقش
تا نباشد نفس منشی دیوان شما
هرچه در دفتر ملکست و کتاب ملکوت
قلم صنع رقم کرده بعنوان شما
شده تا شام ابد دامن آفاق چو روز
زده تا صبح ازل سر ز گریبان شما
چیست تورات ز فرقان شما؟ رمزی و بس
یک اشارت بود انجیل ز قرآن شما
هست هر سوره بتحقیق ز قرآن حکیم
آیهء محکمه ای در صفت شأن شما
آستان تو بود مرکز سلطان هما
قاف عنقاء قدم شرفهء ایوان شما
مهر با شاهد بزم تو برابر نشود
مه فروزان بود از شمع شبستان شما
خسروا گر بمدیح تو سخن شیرین است
لیکن افسوس نه زیبنده و شایان شما
ای که در مکمن غیبیّ و حجاب ازلی
آه از حسرت روی مه تابان شما
بکن ای شاهد ما جلوه ای از بزم وصال
چند چون شمع بسوزیم ز هجران شما
مسند مصر حقیقت ز تو تا چند تهی
ای دو صد یوسف صدّیق بقربان شما
رخش همت بکن ایشاه جوانبخت تو زین
تا شود زال فلک چاکر میدان شما
زهرهء شیر فلک آب شود گر شنود
شیههء زهره جبین توسن غرّان شما
#مفتقر را نه عجب گر بنمائی تحسین
منم امروز در این مرحله حسّان شما
#آيت_الله_غروی_اصفهانی#متخلص_به_مفتقر#مشهور_به_کمپانی