#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها #امالمومنین از غصه های تو نفس آسمان گرفت
در ماتم تو حال دل عاشقان گرفت
ای باغ و بوستان پیمبر! نگاه کن
رو به خزان شدی و دل باغبان گرفت
بانو! بمان که پشت و پناه نبوتی
تو سوختی که شمع رسالت توان گرفت
تا پای مرگ رفت پیمبر هزار بار
هر بار هم به لطف نگاه تو جان گرفت
تنها تویی که عشق محمد شدی و بس
دلداده ی تو بود و دل از دیگران گرفت
آنقدر گریه کرده ای از ترس قبر که
جسم تو را عبای نبی در میان گرفت
گفتم عبا چرا غزلم روضه خوان شده؟
زهرا رسید و با غزل من زبان گرفت _
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین
ای وای بی عبایی و بی پیرهن حسین
شکر خدا که قسمت تو یک عبا شده
مادر! حسین من کفنش بوریا شده
زهراست روضه خوان و خدیجه است گریه کن
آرام چشم تر شده را بست گریه کن
می سوخت در حرارت دستان فاطمه
گفت ای رسول! جان تو و جان فاطمه
زنهای این قبیله همه بد تر از همند
دلسوزهای فاطمه در بینشان کمند
می ترسم از کنایه و زخم زبانشان
مردانشان، که پست ترند از زنانشان
می ترسم ابر تیره بیفتد به روی ماه
زهرای من تحمل سیلی ندارد آه
برگ گل است مثل نسیم است دخترم
نگذار حس کند که یتیم است دخترم
در عمر خویش هرچه بلا بود دیده ام
جانانه جور فاطمه را هم کشیده ام
نگذار حال و روز گلم مثل من شود
دیگر مباد قسمت او سوختن شود!
چون چاره نیست می روم و می گذارمش
بعد خدا و تو به علی می سپارمش
#داود