🌺 نویسنده و ویرایش کننده از : جناب آقای کربلایی محسن جلالوند
🌺#حضرت_علی_اصغرع#مرحوم_عبرت_نائینیسَرورِ اهلِ طریقت ، شاهِ عشق
چون قدم بنهاد اندر راهِ عشق
خانهء دل را تهی از غیر ساخت
هر چه بودش در قمار عشق باخت
ماند از یارانِ آن شاهِ کبار
در حرم ، طفلِ صغيرِ شيرخوار
وه چه اصغر مظهرِ آیاتِ هو
عالَمِ اكبر طُفیلِ ذاتِ او
خورده از پستانِ عصمت شیرِ عشق
سالکِ راهِ خدا و پیرِ عشق
مادرش بهرِ شهادت زاده بود
جای شیرش شیرهء جان داده بود
شیرخواری گشته از روزِ الست
از شرابِ عشقِ جانان شیر مست
حجّتِ کبرای رستاخیزِ شاه
روزِ رستاخیز ، دستاویزِ شاه
روزِ عاشورا چه در دشتِ بلا
ماند تنها زادهء شيرِ خدا
یکتن از انصارِ او باقی نماند
هر که بود اندر رهِ او جان فشاند
ماند آن شه یکّه و تنها شده
پشتِ پا بر ماسوای حق زده
تکیه بر نی داد با شور و نوا
ماند در میدانِ غربت بینوا
نعرهء هل من معینش بر فَلک
کر شد از این نعرهاش گوشِ مَلک
جمله ذرّاتِ زمین و آسمان
گوششان بشنید آن آه و فغان
این نوا آمد
علی را چون به گوش
در تنِ بی تابش خون آمد به جوش
دست از قنداقِ جان بیرون کشید
بندهای بسته را از هم درید
با زبانِ معنوی آن بی قرین
گفت با سلطانِ مظلومان چنین
کی غریبِ بی معینِ بینوا
تا بکی از بیکسی داری نوا
باز گرد و مر مرا همراه بر
تا به پیشش تیرِ جان سازم سپر
در رهت جان را فدا سازم همی
نقدِ جان را پاک دربازم همی
گر ندارم دستِ شمشیر آختن
می توانم جان به راهت باختن
ور ندارم پای میدان آمدن
می توانم پیشِ تیر اسپر شدن
شه به گوشِ معنوی آن را شنید
زود از میدان عنان واپس کشید
تا که او را باز بردارد ز پیش
از تقیُّد وارهاند جانِ خویش
از حرم بردش به سوی رزمگاه
روبرو گردید با بی دین سپاه
بر فرازِ دست شه کردش بلند
بانگ زد بر آن گروه ناپسند
این صغیری را که از فرطِ عطش
بر سرِ دستم کنون بنموده غش
گر من اندر کیشتان دارم گناه
بی گناهست این صغیرِ بی پناه
ور نسوزد قلبتان بر حالِ من
رحمتی آرید بر این ممتحن
از وفا بر آتشش آبی زنید
از منش گیرید و سیرابش کنید
ناگه از آن فرقهء بی نام و ننگ
در کمان بنهاد نمرودی خدنگ
از کمان بنمود تیرِ کین رها
کرد بر حلقومِ آن مظلوم ، جا
رد شد از حلقوم ، آن پیکانِ کین
خورد بر بازوی شاهنشاهِ دین
وانگه از بازوی سلطانِ هدی'
خورد بر قلبِ شريفِ مصطفی
شاه پیکان را ز حلق او کشید
در غمش دل از حیاتِ خود برید
دیده بگشود آن صغیرِ ناتوان
خنده زد بر روی شاه و داد جان
وه که گردون آتشِ کین برفروخت
خرمنِ آل عبا یک سر بسوخت
خونِ اولاد
علی را برملا
ریخت از کین در زمین کربلا
تا شد اصغر کشتهء تیرِ ستم
چون کمان شد قد (عبرت) زین ستم.
مرحوم محمد
علی مصاحبتی نائینی ، متخلص به عبرت نائینی
التماس دعای فرج