#امام_سجاد_علیه_السلام #خطبه_امام_سجاد#مجلس_یزیدخواست چون نجل زنا ظلم خود اتمام کند
جور افزوده بر آغاز در انجام کند
کار بر کار خود اندر طلب کام کند
بر همه گونه جفا و ستم اقدام کند
رفت روزی بسوی مسجد و با کبر یزید
حضرت سید
سجاد حزین را طلبید
خواست در جامع و در مجمع آن جمع خطیب
گفت حرفی که بر او لعن خدا گشت نصیب
داد بر آل زنا مدح و ثنا زینت و زیب
بست برآل علی عیب جلی قدح عجیب
گشت ازآن غایله هایله در خشم
امام گفت خاکت بدهان باد از این زشت کلام
پس بفرزند معاویه چنین کرد خطاب
کاذن منبر ده و بشنو سخنی عین صواب
خواست تا منع کند تا نشود کشف حجاب
حاضران واسطه گشتند چه از شیخ و چه شاب
که علیل است ورا نیست چه یارای سخن
بفضاحت کشدش کار در اجرای سخن
اذن حاصل چه ازآن کافر بدگوهر گشت
پیاه منبرش از عرش خدا برتر گشت
ظلمت کفر از او جلوه گه داور گشت
مسجد شام همه گوش ز پا تا سر گشت
گفت کی قوم هرآنکس که ندانم نسیم
آگهی میدهمش بر نسب و بر حسبم
ها منم زاده آزاده محبوب خدا
مهبط علم ازل قبله ارباب دعا
مشعر و مروه و حجر و حجرو خیف و منا
زمزم و کعبه و بیت و حرم و سعی و صفا
مستحار و عرفه ترویه و رکن و حطیم
قصد و میقاتگه و تلبیه احرام و حریم
منم از دوده های سبل ختم رسل
چرخ دین شمس ضحی بدر دجی هادی کل
سر حق راه هدی کهف وری شمع سبل
شاه دین حق یقین نور مبین طیب نزل
جد من احمد محمود محمد بودا
که بتأیید خداوند مؤید بودا
منم از دوده سالار عجم میرعرب
دست حق صهر نبی سر خدا مظهر رب
چرخ فر قطب ظفر اصل شرف فصل ادب
با پیمبر یکی اندر شرف و فضل و حسب
«صرد صوام حبر لیث قمقام»
«فمن الله ولی و علی الخلق
امام»
دست حق صهر نبی سر خفی نور جلی
ضوء مصباح ابد جوهر علم ازلی
مصطفی را و خداراست وصی هست ولی
وارث علم نبی نایب خلاق علی
دین اسلام از او گشت بپا جست قوام
«فمن الله علی تربته الف سلام»
بشناسید اگر حضرت زهرای بتول
بضعه مصطفوی جفت علی بنت رسول
زهره ازهر افلاک شرف نجم افول
که باو منتهی احکام فروع است و اصول
هست افزون ز حد انعام خدا داده او
حالی ایقوم من زاده آزاده او
من بیمار دل افکارم فرزند حسین
که همه ملک خدا راست باو زینت وزین
کشته از خنجر و از تیر وز شمشیر و سنین
ز قفا شمر ستمکار بریدش و دجین
بر لب آب روان امت جدش ز جفا
با لب تشنه بریدند سر او ز قفا
رفت بر نیزه سر و ماند زمین پیکر او
تاختند اسب جفا بر بدن اطهر او
گه به تنور وگهی توبره جای سر او
ز قفای سر او خواهر او دختر او
تازیانه به بدن خار بپا گرد بسر
آبشان اشک روان بود و غذا خون جگر
حالیا آمدم از کوفه سوی شام اسیر
هر دو دستم برسن بوده دو پا در زنجیر
در خرابه وطن ما شد وخطبی است کبیر
که کسی رحم نیارد بصغیر و بکبیر
زیر پا فرش بود خاک زمین همچو عبید
سایبان بر سر ماست ولی از خورشید
گاه در کوفه ویران و گهی شام خراب
گاه در دیر نصارا و گهی بزم شراب
گاه بشکسته شد از چوب جفا در خوشاب
گاه خسته ز رسن بازوی ما گه ز طناب
چوب بیداد بلعل لب سلطان شهید
گاه از ابن زیاد آمد و گاهی ز یزید
شاميان را سخنش شعله بر افروخت به جان
همه با ناله و زاري همه با آه و فغان
كين جماعت كه به ما خارجي آمد به گمان
واي بر ما كه بر ايشان ز رسول است نشان
سنگها بر سر ايشان ز سر بام زديم
طعنه بر شام گهي صبح و گهي شام زديم
شورش خاص در آن همهمه عام رسيد
به مؤذن ز غضب اذن اذان داد يزيد
علم الله به شه از قطع كلامش چه رسيد
نعره مؤذن چه به تكبير به تهليل كشيد
گفت
سجاد مرا هست همه عضو گواه
كه سزاوار عبادت نبود الا الله
به شهادت به زبان نام محمد آمد
شاه گفت اي كه تو را لعن مؤبد آمد
اين محمد كه فزونش شرف از حد آمد
جد تو بود و يا آنكه مرا جد آمد
خواني ار جدّ خود اين محض غلط عين خطاست
ور بود جدّ من اين ظلم به نسلش نه سزاست
كه بگيرند عيال تو پس پرده قرار
عترت او به اسيري و به جمازه سوار
چه غلامان حبش همچو اسيران تتار
به سر كوچه و بازار به هر شهر و ديار
گريه بگرفت چه راه نفس خلق و
امامهمچو «يحيي» نشدش فرصت اتمام كلام
#میرزا_یحیی_مدرس_اصفهانی