#امام_حسین_اربعین #اربعینعذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لالههای پرپر آوردم
ز جا برخیز ایصدپارهتر از گل تماشا کن
که از جسمشهیدانت دلی زخمیتر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو بر گشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سهساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل
که من بر تو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و بر گشتم
خبر از چوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
ز اشکچشم و سوز سینهٔمجروح و خون دل
همانا مرهمت بر زخمهایپیکر آوردم
قدخم، مویآشفته، تنخسته، رخنیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
ز سیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینهٔ «میثم» بر آوردم
#غلامرضا_سازگار