#علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
.
تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به
#مشكگیسویِ دختركِ منتظرش، ریخت به هم
.
تیر را با سرِ زانوش كشید از چشمش
حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم
.
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد
او كه افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم
.
قبل از آنیكه برادر برسد بالینش
پـدرش از نجف آمد، پدرش ریخت به هم
.
به سرش بود بیاید به سرش
#ام_بنینعوضش
#فاطمه آمد به سرش ریخت به هم
كِتف ها را كه تكان داد،
#حسین افتاد و
دست بگذاشت به رویِ كمرش، ریخت به هم
خواست تا خیمه رساند، بغلش كرد، ولی
مادرش گفت به
#خیمه نبرش، ریخت به هم
نه فقط ضرب عمود آمد و ابرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیر بود و تبر و دِشنه، ولی مادر دید
نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم
به سرِ نیزه ز پهلو سرش آویـزان بود
آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم
.
.
.
.
.
.
یک
#مشک از
#قبیله یک
#عمو گرفت
خیلی گران تمام شد این
#آب خواستن...
💔.
.
.
.
#یا_باب_الحوائج#السلام_علیک_یا_ابوالفضل_العباس#تاسوعای_حسینی_تسلیت➰▪️ @deltangie_khoda ▪️➰