#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 🔰خانه ای کوچک
🏡 و ساده اما گرم و صمیمی
💞خانه ای که به راحتی پذیرای
#سی_نفر مهمان شد،وارد خانه که شدیم، مادر اصرار کرد که در اتاق
#پسرش بنشینیم و ما وارد اتاق شدیم.
🔰در و دیوار اتاق با ما حرف داشت.انگار این اتاق از دیگر اتاقهای خانه
#خوشبخت_تر بود؛
بیشتر حضور مرد آسمانی
✨ را درک کرده بود و اکنون
#امانتدار یادگارهایش بود.
🔰مادر قدرت تکلم نداشت
🚫، با زبان بی زبانی
#یادگارها را با عشق
❤️ نشانمان می داد و با اشاره به ما می فهماند چقدر فرزندش برایش عزیز بوده
😍،فرزندی که از
#سه_سالگی طعم یتیمی را چشیده و از نوجوانی کمک خرج
💰 خانه بوده.
🔰و دلش طاقت نیاورده به
#مظلومان کشورهای دوردست کمک نکند
😔.خواهر و مادر را به
#خدایی سپرده که تا به حال حامیشان بوده
😊 و پایشان را به مسجد
🕌 و
#هیئت باز کرده بود.کمی که می گذرد ،
#خواهرشهید بقچه ی لباس های برادر
👕 را می آورد و جلویمان می گذارد.
🔰و می گوید این همان لباسی است که در زمان
#شهادت بر تن برادرم بوده.و ناگاه یاد پیرهن پاره پاره و قلب صبور
💔 #زینب_کبری می افتی.
🔰خواهر برایمان می گوید که
#برادرش چقدر عاشق
#چادر بود.و او را با این امانت حضرت زهرا آشنا کرده و امروز همان خواهر، با نهایت توان
✊، دست بقیه را می گیرد و به
#راه_حسینی و زینبی می آورد
👌🔰ما نیز امید بستیم به دست گیری
#شهید بابرکت این خانه
🏡، تا بتوانیم ادامه دهنده ی
#راهش باشیم
✅.
🔸به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید
🔸برای خاطر خدا ، شما ادامه اش دهید
🔰از امروز باری روی شانه مان سنگینی می کندو از تو ممنونیم که ما را به
#خانه_ات دعوت کردی و اجازه دادی در هوایت نفس بکشیم
😌.
#راوی_خانواده_شهید #شهید_مدافع_حرم_سجاد_زبرجدی