بنظر من یکی از ویژگی های روانشناسی اجتماعی ما ایرانیان که به علل زیادی مشکل بتوان خوبی و بدی آن را قضاوت کرد، عدم گذشت از اتفاقاتی است که طی تاریخ بر مردم آن تحمیل شده، بدون آن که مسئولیتی در مقابل بلیه هائی قبول کنیم که ما بر سر همسایگان دور و نزدیک آورده ایم. ما نه تنها آرمانگرایان ۴۴ سال قبل را هرگز نخواهیم بخشید که با بدانگاشتن خمینی به عنوان گاندی و محاسبات غلط ناخواسته ی دیگر دست به شورش ۵۷ زدند، بلکه امریکا و انگلیس را برای برداشتن مصدق، توطئه های انگلیس برای کشتن امیرکبیر، روسیه ی تزاری برای شکست دادن ارتش بی کفایت فتحعلیشاه، حملات مغول، حملات بی سر و پایان اسلامی را نه فراموش کرده ایم و نه بخشیده ایم، بلکه بعد از ۲۵۰۰ سال هنوز اسکندر را عامل بدبختی خود می دانیم. در حالی که ملل دیگر مانند ژاپن، آلمان، ویتنام، مکزیک (دو ایالت کالیفرنیا و تکزاس را در جنگ با امریکا از دست داه)، و امثالهم که در ذهنیت آگاه مردمش مفعول جنگ های خانمان برانداز امریکا شده اند، خصومت ها را کنار گذاشته اند و روابط سودمندی با غرب برقرار کرده اند. امریکا طی جنگ ویتنام بیش از تمامی بمب هائی که در اروپا در جنگ جهانی دوم بر سر شهرهای المان ریخت، بر لائوس فروریخت، اما امروزه یکی از دوستان امریکا شده و از ان برای پیشبرد کشورش استفاده می کند. ما در مواردی حتی برعکس رفتار کرده ایم. بدون شک امریکا می توانست مانع روی کار امدن ملاها شود و احتمالا در روی کار امدن خمینی دست داشت، اما در عوض این کار مشاهده کنید چه رفتارهائی با غرب داشته ایم. در موارد زیادی قطع نشخوار ذهنی اتفاقات گذشته در زندگی شخصی یا اجتماعی، باعثکاسته شدن بار روانشناسی می شود تا تفکر برای رفتن بجلو آزاد شود. باید از رفتار شایع قهر کردن با یکدیگر و ادامه ی دلخوری ها و نبخشیدن تقصیرات هم دست برداشته و کمی حقیقت گرا شویم شاید پیشرفت کنیم و به قافله ی تمدن بپیوندیم. ادامه ی این ذهنیت تاریخی شخصی و اجتماعی زندگی هیچ کسی را عوض نخواهد کرد، تا نظر دوستان چه باشد.