روح كوچكت را وانسپار به غم! تاب ندارد. ويران میشود و زيان میكنى، پيوسته گريستن كه دردى را دوا نمیكند. حرمت اشك را دستِكم، نگهدار! اين سيلاب بىهواى گلالود نيست، عصارهى روح است. غم چيزى نيست كه خودش با پاى خودش خانه ى روحت را ترك كند! بتارانش، بتارانش...
یک لیوان آب کدر را با همه ی آلودگی ها و ذرات درونش تجسم کنید. اگر دائما آبی تمیز را درون این لیوان بریزیم تا محتوای لیوان سرریز شود، بالاخره همه ی آب کثیف از لیوان خارج می شود و آبی که لیوان را پر می کند، کاملا شفاف خواهد بود. لازم نبود که سعی کنیم از شر آب کثیف لیوان خلاص شویم. فقط بایستی آنچه را درست بود جایگزین می کردیم و طولی نمی کشید که آنچه غلط بود، از بین می رفت. همین امر درباره ی شیوه ی فکرکردنمان هم صادق است. اگر به داشتن افکار درست عادت کنید، افکاری برخاسته از ایمان، امید، دلگرمی و می توانم ها؛ آنگاه ذهنتان دگرگون خواهد شد و خودتان را خوشبین، امیدوار، قوی و پر جرات خواهید یافت.
در اين سياره يک حقيقت بزرگ وجود دارد: هركه باشی و هر كاری كنی، وقتی چيزی را از ته دل طلب میکنی، از اين رو است كه اين خواسته در روح جهان متولد شده. اين ماموريت تو بر روی زمين است.
بهشت را میتوان روی زمین احساس کرد وقتی کسی، برای شادی ات تمام تلاشش رامیکند! دنیامگرچیست؟ جزدلهایی که برای مهر ورزیدن دورهم جمع شده اند؟ بهشت همینجاست مهربان باشیم!
طبیعت، یک عاشق کامل واقعی است چرا که هرگز خود را تکرار نمیکند. دو پاییز همرنگ، دو بهار همسان، دو تابستان همگون، دو زمستان مثل هم، هرگز، در تمام طول حیات انسان پیش نیامده است.