داستان واقعی
#مکر_شیطانقسمت اول
...هنوز دقایقی بیش از طلوع خورشید
🌞 نگذشته بود که فریاد دهشتناکی در قصر ابلیس پیچید و شیاطین در هر کجا که بودند به سمت صدا دویده و به سرعت خود را به تخت ابلیس رساندند و او ازهمان بالای تخت به آینه ی جادویی اشاره کرد و با خشم گفتند: بیایید خودتان ببینید، این مرد چگونه به بندگی مشغول است
🙏، به من گفته اند او لحظه ای خدا را
#معصیت نکرده.
همهمه ای در قصر می پیچید: چطور؟ چگونه تاکنون متوجه او نشده بودیم ؟
نهیب
#شیطان بزرگ افکار شیاطین را هم از هم پاره می کند : کدامیک از شما می تواند او را گمراه کند ؟
🤔یکی از شیاطین قدمی پیش نهاد تعظیم کنان می گوید : من.
- از چه راهی؟
- از راه زنان
🙍- نه! نه! او تاکنون زنی ندیده و لذتی از آن نبرده، چنین وسوسه ای در او کارگر نخواهد افتاد.
شیطان دیگری تعظیم کنان می گوید: من سرورم.
- تو از چه راهی او را خواهی فریفت؟
- می گساری سرورم! باده و مستی را به او خواهم چشاند.
🔊- تو هم مرد این کار نیستی او به چنین دامی نخواهد افتاد زیرا ...
ناگهان شیطانک ریزنقشی با چابکی خود را مقابل
#ابلیس رسانید و به تندی گفت : من او را در چشم به هم زدنی گمراه خواهم کرد سپس تعظیم کرد و ادامه داد البته اگر شما اجازه دهید.
شیطان بزرگ به سمت او نگریست و پرسید: و تو چگونه
⁉️شیطانک با چابکی خم و راست شد و دست های خود را بالا و پایین برد و زیر لب زمزمه ای کرد و گفت: این گونه!
ابلیس خنده شیطنت آمیزی سرداد
😈 و سر تکان داد و تأیید کرد : آفرین می بینم که درست را خوب آموخته ای، برو تا دیر نشده.
😈 شیطانک ، تعظیمی دیگر کرد و زمزمه نمود..
ادامه دارد ...
🆔 @Ashegan313Mahdi