امروز یکی از بچههای کلاس که سنش حدود بیست سال از ما بالاتره بعد از امتحان اومدن سلام علیک و تشکر برای جزوههایی که نوشته بودم و من ذهنم توی اون لحظه نه توانایی فهمیدن و درک کامل حرفاش رو داشت نه توانایی ارائهی یک جواب و وقتی به جوابام و قیافهی لبخند زنانش فکر میکنم دوباره از اول میخوام آب شم برم زیر زمین😂 ای خدا😂
رفتم نشستم سرجام امتحان بدم یکی از پسرا پشتم بود گفت خانم فلانی دستتو باز بذار. دوستش از پشت: حسن شانس توعه خانم فلانی این ترم مشروط میشه بابااااا حرف نزنی نمیگن لالی یعنی چی مشروط میشه😂 خودت مشروط میشی بیا برو😂
انقدر به برادرم پیام دادم پیام آخرو سین زد جواب نداد:)))) خدای ایگنور کردن😂 حالا ما واقعا سالی به یکبار... ما که چه عرض کنم من سالی به یکبار بهش پیام میدم😂
میخوان بلیط قطار برای مسافرت بگیرن اینجورین که: تو هم بیا یه زنگ بزنیم به مامانت من: نه متشکرم تو ذهنم: نهههههه شماها صدنفری میخواین برینننن😂 و از اینور اصرار از من انکار یعنی چی که به مامانت زنگ بزنم اون میگه باشه منو میفرسته😂
رفتم پشت میز این بچه اون رفته سرجای من حدود شصت بار وسایلم، پام و... افتاده تو سطل آشغالش😂 جاش هم عوض کردم باز نشد😂 الان مامانش هر دو دقیقه یبار: نگرانتم یه چند وقتیه نرفتی تو سطل آشغال😂😂😂
فور کنید براتون Criminal record بسازم. افراد داخل هر سلول زندان رو مشخص کنم ولحاظ کنم به چه جرمی زندانی شدید و حکم دادگاه براتون چیه. ( نیم خودتون + ID ) رندوم دوتا کاپل تشکیل بدم و سناریوی کوتاهی + موزیک تقدیم کنم.