این یه کتاب زنده از اتوبایوگرافی منه. درلحظه بخشی از فکر و زندگی من رو میتونی بخونی. که شاید یه ایده بشم تو سر تو. که شاید لقمان بشی تو زندگی من.
من @nnkskhnmg
لینکهای مرتبط با من: https://zil.ink/nira
اینستای من: nikally.me
این منم. قبلا خیلی بهش آگاه نبودم. تازگیا خیلی بیشتر فهمیدمش. این منم وقتی که میفهمم مسیری که درش بودم و دانشی که به دیگری دادم و حرفی که زدم، یه جایی یه جرقهای توی زندگیش زده. وقتی اسمم رو گذاشتم نیرا، به معنای جرقه، هرگز انقدر نسبت بهش آگاه نبودم. رفته رفته فهمیدم چه احساس بزرگی رو در من میسازه و چقدر یک رسالته برای من. زنی که یاد میدهد، تصویریه که از خودم دوستش دارم. زنی که تغییر میدهد، زنیه که دوستدارم باشم.
مدتیه دارم به استاد دانشگاه بودن بیشتر فکر میکنم. انگار که استاد دانشگاه بودن چون فقط منوط به دانشگاهه رضایت بخش نیست. دوستدارم در زندگی کرکتر مدرس رو داشته باشم. در کل زندگی. در هرلحظه. بتونم هدیهی میوهی دانش بدم به دیگری.
امروز اولین جلسهی منتورینگ سیسالههارو داشتیم و نمیدونم. شاید احساس کردم جای درستیم و دارم کار درستی میکنم. احساس کردم تشکیل این جمعها و تفکر جمعی که شکل میگیره، باعث میشه احساس کنم زندگی هنوز قشنگه. تهش با خودم فکر کردم: من واقعا عاشق این کارم. من واقعا عاشق چیزی به دیگری یاد دادنم.
ممکنه بست فرندم باشی ولی بسکه غر بزنی نخونمت. در کل من تمایلم به زندگی رو راحت بدست نیاوردم که تو بخوای با منفی بافی و غر ازم بگیریش. من امید میپرستم. نور میخورم. دائما زندگی جشن میگیرم. میدونی؟ نمیذارم این تمنای زندگی رو ازم بستونی.
زن ایرانی در کل خیلی تخمش بود کسی از ریخت و قیافش خوشش میاد یا نه. اگرم سرمه میکشید و سرخی میزد عمدتا برای زیباتر شدن نبود. یه نمود قدرت درش داشت و جزو مناسک شخصی روزمره و روتینش بود.
هیچچیز خندهدار تر از نقدی که از نفهمیدن میاد نیست. آدم برای ضایع نکردن خودش هم که شده باید دست کم اول مطمئن شه کاملا فهمیده با چی طرفه، بعد "نقد" کنه.