در دیگران می جوییام اما بدان ای دوست
اینسان نمییابی زمن حتی نشان ای دوست
من در تو گشتم گم مرا در خود صدا میزن
تا پاسخم را بشنوی پژواکسان ای دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
من قانعم آن بخت جاویدان نمیخواهم
گر می توانی یک نفس با من بمان ای دوست
یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من من این برشانه ها بار گران ای دوست
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست
آن سان که میخواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
#محمدعلی_بهمنی
✍
#ناصرعبداللهی - #امیرکریمی
🎼
@GhaZalkhaniI