خودت بگسس حتا بهگا برو، مسیرهای عصبی ولی؟ نعععع
فکرش را بکن. صف منظمی از مورچهها. بار به دوش. بار؟ به دوش؟ مگر خرند؟ پس چه؟ از اول: صف منظمی از مورچهها. هر کدام یک تیکه کوفت خوردنی به دوش. دارند میروند. مسیر عصبی توی ذهن من چنین چیزی است. یا چیزی مثل دومینو. هروقت میخاهم کاری که نیاز است تبدیل به عادت شود را انجام ندهم، صدایی کذایی توی سرم پخش میشود: «مسیرهای عصبی، مسیرهای عصبی.» آن لحظه اینجوریام که: ای لعنت سگ بر جد و آباد مسیرهای عصبی. مرتیکهی جاکش. بعد هم مثل یک مورچهی وسواسی که دوست ندارد نظمهای خوشگل را به گند بکشد، برمیگردم سر پستم و نقشم را ایفا میکنم. تا خدای ناکرده مسیرهای عصبی از هم گسسته نشوند یک وقتی.
الهه نصیری
پ.ن: یادداشت در دست تعمیر، به مدت یک سال. @elahebaseda