در سال 2003 در شهر جينژی در استان هلونگجيان چين يك معدن ریزش می کند و 14 نفر از معدنچیان ناپدید می شوند. پس از کاوش و حفاری تیم نجات موفق به یافتن 12 جسد می شود اما از 2 نفر دیگر بنام های لائو پن و ون هو هیچ اثری نیست.
دولت چین به خانواده های این 14 نفر دیه خسارت جانی می دهد.
اما بعد از 5 سال ناگهان در کمال ناباوری سروکله ون هو پیدا می شود و بعد از مدتی پلیس از ماجرای پیدا شدن او خبردار شده و او را به جرم فریب بازداشت می کند زیرا فکر می کنند که او زنده بودنش را برای گرفتن دیه پنهان نموده است.
با اینحال پلیس از او سوال می کند که در طی این مدت کجا بوده است و او می گوید در زیرزمین، اما چگونه؟
او توضیح می دهد که بعد از فروپاشي غار با همکارش در یک حفره گیر می افتند اما از خوش شانسی اب و مقداری غذا داشتند. از اینرو انها با کلنگ سعی در باز کردن آوار می کنند و پس از مقداری کار به یک حفره منتهی به یک دخمه تنگ و تاریک می شوند و چند روز با دشواری از دخمه های تنگ و باریک عبور می کنند و در روز چهارم به یک دالان بزرگ، عریض و روشن می شوند. اما هر چه دور و بر شان را نگاه می کنند متوجه می شوند که این روشنایی از آفتاب نیست!!
از خستگی زیاد گرسنه و تشنه در گوشه دالان بخواب می روند و پس از مدتی که چشم باز می کنند با گروهی از مردانی با ظاهر و البسه ای عجیب مواجه می شوند و وقتی شروع به حرف زدن می کنند متوجه زبان همدیگر نمی شوند، ان مردها ان دو را با خود می برند و در قبیله شان به انها آب و غذا می دهند و پس از چند ماه که زبان شان را یاد می گیرند متوجه می شوند که آنها یک تمدن زیرزمینی قدرتمند بنام ستون هستند !!
ستون ها هزاران سال است که در زیر زمین زندگی می کنند. انها از یک سیستم لنز های مخصوص برای روشن کردن محیط زیرزمینی شان استفاده می کنند و این روشنایی بحدی است که شما می توانید یک کتاب را بخوانید.
در داخل تونل ها، غارهای بزرگی وجوددارد که هزاران ستون در آنجا با آرامش و آزادی زندگی می کنند.