🔵نقدی بر اقتصاد رفتاری
اقتصاد نئوکلاسیک یک مدل توصیفی است برای پیش بینی که ارزش چندانی از لحاظ فلسفه سیاسی هم ندارد. اما دفاع از ازادی بر خلاف ادعاهای اقتصاد رفتاری، درست بخاطر این است که انسان ها جایز الخطا هستند و بسیار اشتباه هم می کنند. بخاطر نقص شناختی انسان و محدودیت اساسی او است که فرایند ازادی مهم می شود و فرایند قیم مابی به محاق می رود. از این لحاظ گرچه اقتصاد رفتاری در برابر نئوکلاسیک خودش را پیروز نشان می دهد اما در برابر نقد اتریشی ها به دولت و قیم مابی از جمله نقد هایک و میزس به شدت شکست می خورد.اگر انسان ها همه چیز را می دانستند و در انتخابات خود هم خطا نداشتند مشکل حل بود و نیازی هم اصلا به ازادی و رقابت نبود. به قول هایک مدل رقابت کامل با فرض دانش عام برای همه، تمام پیش فرض های رقابت را حذف کرده است.
رقابت دقیقا به خاطراین است که ما می دانیم چه می خواهیم در مقیاس جزئی و محلی اما نه برای هر لحظه و هر مکان. همچنین نمی دانیم انچه می دانیم کاملا درست و دقیق باشد. یعنی اهداف و ارزش هایی که انتخاب کرده ایم نیز دچار تحول می شوند.. حتی ما نمی دانیم روش و راهی که انتخاب کرده ایم ما را درست به هدف می رساند گرچه به به درستی ان هدف و روش باور داشته باشیم. چاره این محدودیت ها دولت قیم ماب نیست بلکه ازادی حاصل از مالکیت است.دانستن و یادگیری یک فرایند پویا و تجدید پذیر است در اهداف، ارزش ها و در ابزار و روش ها.
در رقابت حاصل از مالکیت، فرایند کشف خطا و فرایند یادگیری تدریجی ایجاد می شود. رقابت فرایند بهره گرفتن از دانش های کارامد جامعه است. ازادی و رقابت از ان جهت مهم است که هر فرد در کلیت خود نسبت به جامعه بسیار ناقص و ناچیز است. این نقص اطلاعاتی شامل شرکت و سازمان ها و از جمله دولت قیم ماب نیز می شود.
دوستان رفتاری نشان دهند چگونه این دولت مردان از این نقص های رفتاری فردی مبری می شوند و ثانیا چگونه در برابر ساختار انگیزشی مخرب دولت مصون هستند. اما اقتصاد رفتاری حتی در نظر ، قوت تحلیل نئو کلاسیک را نیز درنیافته است و با پهلوان پنبه مبارزه می کند. قوت ابزارنئوکلاسیک در تحلیل شکست دولت در این است که نشان می دهد انسان حداکثر کننده سود در سازمان دولت مخرب می شود و در بازار مولد. حال اگر انسان واقعی اقتصاد رفتاری را در دولت جایگزین کنیم نتیجه حتی بدتر نیز شود.
یعنی در تحلیل کلاسیک فرض بر این است فرد در دولت ترجیحات جامعه خودش را می شناسد اما پیامد های ناخواسته اعمالش در فرایند پیچیده جامعه در تحلیل نهایی سبب تخریب جامعه می شود. مثلا واقعا می داند چه تعداد ادمیان فقیر هستند و چه نیاز هایی دارند یا چه تعداد نیاز به شغل وجود دارد اما با ابزار های سیاست گذاری ناکارامد، دولت مسئله را حل نمی کند که هیچ نتیجه نهایی نیز بدتر می شود. حال شما بجای این انسان فرضی نئوکلاسیک، انسان واقعی اقتصاد رفتاری را بگذارید با انحرافات شناختی و رفتاری بسیار.
بنابراین در نتیجه این انحرافات شناختی این شخص حتی شناخت درستی از ترجیحات جامعه اش ندارد و نمی تواند داشته باشد و راه حل های انتخابی هم ضرورتا به خاطر ان انحرافات دچار خطای شدید می شود. این نتایج فقط در ابتدای فرایند تصمیم است وگرنه در اجرای ان تصمیمات هم ان نتایج برقرار است. مثلا ایا دولت مردان در تخصیص بودجه ای که فرضا باید بدون انحرافات شناختی اعمال شود بی خطا هستند؟ خیر. به عبارتی غیر از انگیزه های شناخته شده اقتصادی که سبب کژکاردی دولت مردان می شود انگیزه های رفتاری نیز این فرایند کژکارکردی را بیشتر تقویت می کند. مثلا ممکن است کسی که پیشنهاد رشوه می دهد اگر خوشتیپ باشد، پیشنهادش راحت تر پذیرفته شود. در اینجا هم عامل اقتصادی و هم عامل رفتاری تقویت کننده هستند.
نکته اصلی این است که در این فرایند تصمیم سازی، خاطی تنبیه نمی شود. مثال دیگر از اثر حاله را در نظر بگیریم به عنوان یک انحراف شناختی. اثر حاله و پیامد های مخرب ان در شرکت ها بیشتر است یا دولت؟ اثر حاله یعنی قیافه ظاهری طرف مقابل سبب انحراف در قضاوت شود. حال اگر این شخص رئیس جمهور باشد که دارای رای اکثریت مردم با ظاهری عوام فریب این اثر دارای قدرت بیشتر و اثر بخشی بیشتر در مقیاس گسترده تر است یا اینکه این شخص رئیس یک شرکت با کت و شلوار؟
تاثیر انحراف اولی در مقیاس کل کشور است و دومی محدود به یک شرکت و مشتریانش. در اولی خطا تنبیه نمی شود بخاطر عدم ورشکستگی دولت و انگیزه ای جهت یادگیری وجود ندارد ولی در دومی خطا تنبیه می شود و انگیزه جهت یادگیری و کاهش خطا زیاد است.
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️✅ رسانه اقتصادی اجتماعی دورنمای اقتصاد
👇👇👇👇@ECONVIEWS
اینستاگرام:
👇👇https://www.instagram.com/econ.views