🦋 زندان زمین
زندگانیم و زمین زندان ماست
زندگانی درد بی درمان ماست
راندگانیم از بهشت جاودان
وین زمین زندان جاویدان ماست
گندم آدم چه با ما کرده است؟
کآسیای چرخ، سرگردان ماست
در قمار عشق میبازیم ازآنک
کاسه کوزه دار ما، شیطان ماست
عهد ما، انسان کاملتر شدن
وآنکه ناقصتر، کنون انسان ماست
هوشیاران آن جهانی، کین جهان
پایهاش بر غفلت و نسیان ماست
جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر
باز لفظ زندگان، عنوان ماست
جمع آب و آتشیم و خاک و باد
این بنای خانه ی ویران ماست
کائنات از ما طلبکارند سخت
هر یکی را خشتی از ایوان ماست
چون ادا خواهیم کردن این قروض
باد هم باقی نه در دکان ماست!
مور را مانیم کاندر لانهها
روز باران، هر نمی طوفان ماست
احتیاج، این کاسه دریوزگی
کوزه آب و تغار و نان ماست
آبروی ما به صد در ریخته ست
لقمه نانی که در انبان ماست
دزدهای خانگی چون حرص و کین
روز و شب بنشسته پای خوان ماست
اصل ما عقل است و باقی هر چه هست
چون قفس زندان مرغ جان ماست
عقل ما سلطان و بازش پیروی
از هوای نفس نافرمان ماست
عقل را مسلوب دار از سلطنت
پس هوای نفس ما سلطان ماست
وآنچه حض نفس حیوانی در او
علت عقل، آفت ایمان ماست
گیرم از سرها گسست افسارها
داغ مهر بندگی بر ران ماست
وصف کَالأنعام یا بل هم اضل
آیت شایسته ای در شأن ماست
باز هم تکرار آن ظلم عظیم
آنچه شرحش رفته در قرآن ماست
جز به اشک توبه نتوان پاک کرد
لکه ننگی که بر دامان ماست
عمر میآید به پایان، بازگرد
کین علاج رنج بیپایان ماست
میزبان را نیز با خود میبرد
مهلت عمری که خود مهمان ماست
زهر این پیمانه باید نوش کرد
زآنکه شرط لازم پیمانِ ماست
خضر راه خویشتن باش ای فقیر
چشم گریان چشمه حیوان ماست
شهریارا، هر غمی را داروییست
داروی دیوانگان، دیوان ماست
#شهریار #روز_شعر_و_ادب_فارسی #اردشیر_رستمی