ای یاد دور دست که دل می بری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان
در چشمم از تمامی خوبان ، سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین !
عمرم گذشته است و توام در سری هنوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها
از هر چراغ تازه ، فروزان تری هنوز
بالین و بسترم ، همه از گل بیا کنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز
ای نازنین درخت نخستین گناه من !
از میوه های وسوسه ، بار آوری هنوز
آن سیب های راه به پرهیز بسته را
در سایه سار زلف تو می پروری هنوز
وان سفره ی شبانه ی نان و شراب را
بر میزهای خواب ، تو می گستری هنوز
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
آه ای شراب کهنه ! که در ساغری هنوز
#حسین_منزوی@dorde_dard