متنفرم ازش. نمیدونم از چند سالگی دیگه نتونستم بیشتر از سه ثانیه به چهرهش نگاه کنم. از بوی تکتک ادکلنهایی که میزنه بعد از یه هفته متنفر میشم. شنیدن صداش برام بینهایت آزاردهندهست و فهمیدن کلماتش فرقی با تجربهی تجاوز روانی نداره. هر وقت حضورش رو به هر نحوی حس میکنم، نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم تا dissociate نکنم. مشابه با سوءاستفادههای عاطفی/روانیش رو هیچجا ندیدهم و انگار هرچقدر جیغ میزنم صدایی از حنجرهم بیرون نمیاد.
بچهها من متوجه شدم آرکین درواقع بیشتر بین کوئیر جماعت شناخته شدهست. یعنی اکثر هتروها ندیدنش. مثلاً گات یا اسکوئیدگیم اینطوری بودن که همه دیده بودن و دربارهش شنیده بودن، ولی آرکین نه. خوشحالم💆🏻
خوابگاه رفتن یه کم شبیه به مهاجرته. اگه توی خونه و خانواده وضعیت رفاه و آرامش روانت پایینتر از میانگین باشه، خوابگاه رو با وجود سختیهاش میپذیری و ترجیحش میدی