داستان
📚#تهمت_ناروا_قسمت_سیزدهم🌸🍃همش با خودش میگه حتما برادر زنشه ولی بازم
#ناخوداگاه میره به طرف پنجره ی اشپز خونه که با صحنه ی بدی روبه رو میشه
اون تعادل خودش از دست میده واز همونجا میزنه پنجره ی اشپز خونه میشکنه وخانومش ومرد غریبه متوجه میشن واون مرده از در فرار میکنه اون اول
#تصمیم داشته زنش خفه کنه
به گفته خودش کلی کتک کاری کرده ولی خو زنش هم از دستش فرار کرده ورفته خونه ی پدرش
علی با اشکهای که
#میریخت وصدای لرزان گفت
این دردیه که باید تو سینم حبس شه وبمونه تا قیامت نباید کسی بفهمه
اون اعتقاد داشت اگه کسی بفهمه ابروی علی هم رفته گفت
#دوست نداره حتی پدر مادرمم بفهمن
گفت فقط سریع باید از هم جدا شن ودیگه هیچ وقت ازدواج نمیکنه گفت از دنیا و زن وزندگی متنفر شده
من وخواهرم
#هیچی برای گفتن نداشتیم فقط گریه میکردیم که علی یه هویی حالش بد شد وافتاد داش بدنش میلرزید سریع زنگ زدیم اورژانس
#دکترا گفتن به خاطر فشار زیاد تشنج کرده وخیلی خطرناکه هیچ وقت نباید تنهاش بزاریم چون اگه دوباره اومد
#سراغش تنها باشه یا خفه میشه یا میره کما...
🌺 ادامه دارد...
https://t.center/dokhtaran_b