هفته های آخر هر سال که می شود دلم خواسته یا ناخواسته به سمت و سویی می رود که حال و هوای زمین را ندارد .
.
بله درست است ...
از خوزستان سخن میگویم ؛
.
از حال هوای دیروزش بگویم که آسمانش دود بود و دود بود و دود تا حال و هوای امروزش که غبار است و غبار است و غبار ...
اولین باری که در این خاک قدم گذاشتم از دزفول و شوش و سوسنگرد تا اهواز و خرمشهر و ابادان ...
تمام کوچه و خیابان هایش حال و هوای جنگ داشت و هنوز نخل های سوخته جنگ وسط خیابان های خرمشهر بود !
از این ها که بگذریم دلگرمی و امید مردمانش را می بینیم که با دستان پینه بسته زبان به دعا میگشایند .
وقتی به خاک شلمچه رسیدم صدای عملیات کربلای ۵ و ۳۰هزار شهید این عملیات را می شنیدم و جسارت قدم گذاشتن روی این خاک را نداشتم چون انگار زمینش از تن شهیدان فرش شده بود ...
اگر از تمام این
#بغض ها و
#درد ها بگذریم دینی که خواه نا خواه بر گردنمان هست نمیتوانیم فراموش کنیم .
.
من از چرایی و چگونگی جنگ نمی گویم ...
.
من از آن کسانی سخن میگویم که از سیم خاردار های نفسشان عبور کردند و بدون هیچ چشم داشتی قدم بر روی مین گذاشتند.
سیم خاردار هایی که الآن حتی فکر عبور از ان ها دل آدم را به ترس می اندازد ...
.
بگذریم ...
.
✍ #توحیدعاشوری1395.12.20
@dm_enghelabi