فکرِ معقول بفرما گُل بی خار کجاست؟!
#حافظ
✍ #دکتر_علی_احمدپور
شاید هیچ اصلی بزرگتر از "اصل تغییر" نباشد؛ این اصل ،حتی خداوند را هم در خود کشیده است؛ خداوندی که ارحم الراحمین است می گوید: "سَبَقَت رحمتی علی غَضَبی" .خداوند نیز گاهی ناگزیر از غضب است؛او مُنتَقِم نیز هست!
یعنی اگرچه پیشی گرفتنِ رحم بر غضب و یا افزون بودنِ مِهر نسبت به خشم ،خوب است و از صفات خداوندیست اما خشم و غضب هم جزوِ ناگزیرِ هستی است،و گاهی اقتضای خشم و غضب بیشتر از لطف و رحمت است؛از این روست که حضرت مولانا می فرماید:
در مقامی هست هم این زهر مار
از تصاریفِ خدایی خوشگوار
در مقامی زهر و در جایی دوا
در مقامی کفر و در جایی روا
وقتی رحمتِ خدا با غضبِ او کامل می شود،
وقتی چیزی در جایی کفر است و همان چیز در جای دیگر رواست ،وقتی فاصله ی خیر و شرّ از یک تار مو هم کمتر می شود من می گویم دیگر چرا جنگ و نزاع؟و چرا تنازع و ستیزه؟
تحمل در برابرِ خشم ، و یا آزار و اذیتِ زمین و زمان و زمانه ، اقتضای هستی است ، و بهترین راه رهایی از بسیاری رنج ها ، پرهیز از تعصبات است هم در جبهه ی خیر و همه در جبهه ی شر ؛ در واقع ،عاملِ جنگ و دشمنی ها غالبا متعصبانند از هر گروه و مذهب و دسته.
از این منظر ،بهتر می توان فهمید که چرا برخی عارفانِ بزرگ ،به شیطان یا همان ابلیس ،لقبِ سلطان العارفین داده اند! در تعالیمِ قدیمِ بسیاری از ادیان از جمله زرتشتیان می خوانیم که همواره جهان به دست اهوراییان و اهریمنان در تغییر و تبدّل است و هیچگاه تسلط نور بر تاریکی، یا تاریکی بر نور تا جاودان نبوده است؛کیهان شناسانِ معاصر(در نظریه ای) اعتقاد به سیاهچاله هایی دارند که ستارگان بزرگ و درخشان را فرو می بلعند و از طرف ِ دیگر سیاهچاله ها خورشیدها و ستارگان و کهکشان های جدید و جوان متولد می شوند.
به گمان من فرق میان موحّدان و شیطان پرستان ، فرق میان "بفرما و بنشین و بتمرگ" هست یعنی اگرچه ما "فرماییدن" را نسبت به " تمرگیدن" بیشتر می پسندیم اما گاهی "بنشین" بهتر جواب می دهد چون در مورد برخی افراد، "بفرما و بنشین"،جواب نمی دهد. و اینجاست که به ظاهر، وجهِ شیطانی ما برجسته تر شده است؛اما در مقابل باید گفت که شیطان پرستان هم اگرچه "تمرگیدن" را نسبت به "فرماییدن" ترجیح میدهند ولی گاهی مجبور می شوند از "بفرما"به جای "بتمرگ" استفاده کنند ،و اینجاست که اشتراکِ میانِ شروران و نیکان پدیدار می شود!
درواقع شاید بتوان گفت:در قضایای مختلف، تفاوت و حتی اختلافِ میان نیکان و شرّیران ،ناشی از زمان و مکان و زاویه ی دیدِ متفاوت آنان است.درست مانند حکایتِ فیل در تاریکی در مثنوی ، و لمسِ هر یک از اعضای پیل ، توسط دیگری ، و تمثیل آن ، به تخت و ستون و بادبزن ،از منظرِ آنها که دستشان بر پشت و پای و گوش او رسیده بود:
...از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالَش لقب داد این، الف
حضرت مولانا در مثنوی حکایتی دارد که بازگو کننده ی این واقعیت است که اگر به ظاهر برویم از معنا باز می مانیم همچون آن شخصی که از جانب پادشاه ماموریت داشت تا با سفر به هندوستان، از میوه های درختی بیاورد که حیات جاودان می بخشید . بعد از مدتها سفر و تحمل رنج و مشقّات فراوان ،و نا امید شدن از یافتنِ چنین درختی ، عاقبت با راهنماییِ پیری فرزانه در می یابد منظور از آن درخت ،علم و دانش بوده است و او به صورت رفته است.
در ادامه ی این حکایت مولانا تمثیلاتِ بسیار زیبایی را نقل می کند که همه حاکی از بروز اختلافات بر اثر ،زاویه ی دید یا نظرگاه های مختلف است مانند آن شخصی که ما او را پدر می خوانیم در حالی که همین شخص از نگاهِ پدرش پسر است و...:
آن یکی شخصی تو را باشد پدر
در حق شخص دگر باشد پسر...
صد هزاران نام و او یک آدمی
صاحبِ هر وصفش از وصفی عَمی...
اختلاف خلق از نام اوفتاد
چون به معنی رفت آرام اوفتاد
یا حکایت آن چهار نفر که سکه ای یافتند و هنگام خرج کردنش با یکدگر جنگی شدند زیرا یکی فارسی زبان بود و انگور می خواست، دیگری عرب بود و عِنَب میخواست و سومی ترک بود و اُزم تقاضا می نمود و چهارمی رومی بود و استافیل :
در تنازع آن نفر جنگی شدند
که ز سرّ ِ نام ها غافل بُدند
مشت بر هم می زدند از ابلهی
پُر بُدند از جهل و از دانش تهی
@Rumi_house 👇🌸☘