انسان یاغی و تمام دشمنان آن
#A 448
آرمان امیری
@armanparian - هر اثر هنری جهان خاص خودش را خلق میکند و اگر هنرمند از پس کارش به درستی بر بیاید (یعنی یک اثر منسجم و ارزشمند از نظر هنری خلق کند) آنگاه جهان جدیدی را خلق کرده است که با حذف حواشی واقعیت، اصلیترین عناصر آن را مقابل چشم مخاطب برجسته میکند. این نخستین کارکرد، یا ظرفیتی است که اثر هنری برای خوانشهای نظری و اجتماعی فراهم میآورد.
از سوی دیگر، تجربهی مواجهه با اثری هنری که به لایههای متفاوتی از جامعه با ارزشها و نگرشهای کاملا متفاوت مربوط میشود، از جهت «ضرورتهای یک زیست جمعی» اهمیت پیدا میکنند. ما ممکن است در تجربهی شخصی هرگز با این گروههای اجتماعی برخورد نکنیم و با توجه به ارزشها و نگرشهای بسیار متفاوت، چندان علاقهای هم به شنیدن نظرات آنها نداشته باشیم، اما نمیتوانیم انکار کنیم که در نهایت سرنوشت اجتماعی همهی ما به یکدیگر وابسته است؛ همین پیوستگی اجتماعی ضرورت و اهمیت آثاری را تعیین میکند که ما را با لایههای دیگر جامعه آشنا میکنند. «قیصر» یکی از شاخصترین این فیلمها در تاریخ سینمای ماست.
جهان فیلم قیصر، جهانی کاملا منسجم با قواعدی است که تمامی اجزای آن در هم تنیدهاند و از نظم واحدی پیروی میکنند. حتی اختلاف نگرشهای موجود در فیلم (مثل جدال قیصر با ارزشهای خاندایی)، صرفا در دل همان قشر اجتماعی قابل فهم هستند و خبر از یک «گذار» در این اجتماع مشخص میدهند. استقبال باقی اهالی محل از تصمیم قیصر، و حتی همراهی آشکارا تشویقکنندهی آنها در مسیر انتقامجویی او نیز نشان میدهد که قیصر در جهانبینی خودش اصلا موجودی خاص و یگانه نیست. حتی دلیل استقبال گیشهی سینما از فیلم را هم میتوان در تداوم همین همدلی عمومی با اهالی محلهی قیصر فهم کرد.
اگر من بخواهم به اختصار داستان قیصر را در دو «عاملیت» ویژه خلاصه کنم، نخست فیلم را حکایتگر «بیگانگی» یک قشر اجتماعی، با قواعد کلان سیاسی و اجتماعی میدانم. نه قیصر، نه هیچ یک از هممحلیهای او کوچکترین پیوند و اشتراکی با نظم حقوقی موجود احساس نمیکنند. در نتیجه حواله کردن مسائل خودشان به چنین نظمی را مصداق «بیغیرتی» میدانند. فهمی سطحی و تقلیلگرایانه از معنای این «غیرت» میتواند آن را صرفا در تعصبهای ناموسی خلاصه کند، اما غیرت مورد اشارهی من، برای این قشر اجتماعی کارکرد نوعی از «مسوولیت اجتماعی» را دارد و اتفاقا با همین خوانش و کارکرد است که به دومین عاملیت تعیینکننده در فیلم میرسیم: «ضرورت عمل اجتماعی».
حتی در مناقشهی بین «خاندایی» و «قیصر»، به نظر نمیرسد که بر سر بخش اول مساله اختلاف نظری وجود داشته باشد. خاستگاه ارزشهای آنان مشترک است و اختلافی اگر ایجاد شده، بر سر وجه دوم یا همان «ضرورت عمل» است. البته «مادر» قیصر اشاره گذرایی به واگذاری مساله به ماموران قانون میکند، اما به نظر نمیرسد که پیشنهادش از سر وجود یک نوع نگرش متفاوت (مثلا باور به ضرورت پایبندی به نظم نوین حقوقی) باشد. او هم صرفا میخواهد به بهانهای جلوی «ضرورت عمل» قیصر را بگیرد.
از ترکیب این دو وجه مهم، یعنی «احساس بیگانگی با جهان موجود» و البته «ضرورت عمل اجتماعی» است که مشخصا «انسان یاغی» زاده میشود. اینکه ده سال پس از ساخت فیلم، انقلابی در کشور رخ داد که بسیاری رویکرد و فرم آن را با گرایشهای حاضر در فیلم کیمیایی مشابه دانستند، نه نقطهی ضعف کیمیایی، بلکه اتفاقا نشاندهندهی اوج نبوغ او بود که توانسته بود واقعیتی را که زیر پوست لایههای پنهان اجتماعی در جریان است پیشاپیش تشخیص دهد و به تصویر بکشد.
سنت دیرپا و البته آشنایی برای ماست که در نظامهای استبدادی، هرگاه منتقدی نسبت به ناهنجاریهای اجتماعی هشداری بدهد، یا هنرمندی این عارضهها را به تصویر بکشد، دستگاه سانسور، به جای آنکه هشدارها را جدی بگیرد و تلاش کند کارکردهای خودش را اصلاح کند، ترجیح میدهد که صدای هشدار را خاموش و سرکوب کند. نگاه تکبعدی دستگاه سانسور گمان میکند که با سرکوب «نشانهها» میتواند بر ریشهها غلبه کند. اگر چنین رویکردی از جانب «سانسورچیها» قابل فهم باشد، تکرار آن از جانب مدعیان «نقد اجتماعی» واقعا حیرتانگیز است.
نیم قرن پس از آن «ضرورت عمل»ی که به فاجعهی ۵۷ ختم شد، همچنان شاهد خوانشهای شگفتانگیزی از تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور هستیم که حتی با دیدن نتایج وقایع هم به جای درس گرفتن در باب عوامل مشهود اجتماعی، انگشت اتهام را به سمت و سوی هشدار دهندگان و حتی هنرمندان اشاره میروند.
برای خواندن ادامهی این یادداشت
«اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.